گنجور

شمارهٔ ۵۹۵

به تغافل اگرم چشم تو رسوا نکند
راز پنهان مرا ورد زبانها نکند
هیچ غم نیست که از ما همه عالم ببرند
تیغ مژگان تو قطع از ما نکند
شده ام زخمی طفلی که چو از من گذرد
زیر لب خندد و از شرم تماشا نکند
دارد امید هماغوشی خاک قدمی
دیده من که به خورشید بغل وا نکند
شرر اشک ز آتشکده دل داریم
چشم ما تکیه به سرمایه دریا نکند
گر بود سلسله زلف تو در دست اسیر
عمر صد خضر به یک موی تو سودا نکند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به تغافل اگرم چشم تو رسوا نکند
راز پنهان مرا ورد زبانها نکند
هوش مصنوعی: اگر چشم تو با بی‌توجهی هم راز پنهانی من را فاش نکند، باز هم موضوعی خواهد شد که در مورد آن صحبت می‌شود.
هیچ غم نیست که از ما همه عالم ببرند
تیغ مژگان تو قطع از ما نکند
هوش مصنوعی: هیچ ناراحتی نیست که با وجود غم‌های دنیا از ما دور شود، چراکه نگاه تو می‌تواند همه مشکلات را برطرف کند.
شده ام زخمی طفلی که چو از من گذرد
زیر لب خندد و از شرم تماشا نکند
هوش مصنوعی: من به حالتی دچار شده‌ام که مانند کودک زخمی هستم؛ وقتی کسی از کنارم می‌گذرد، زیر لب می‌خندد و از شرم، من را نمی‌نگرد.
دارد امید هماغوشی خاک قدمی
دیده من که به خورشید بغل وا نکند
هوش مصنوعی: امید دارم که زمین به من نزدیک شود و قدمی به سوی خورشید بردارم، اما در این بین، چشم من نمی‌تواند از آن فاصله بگیرد.
شرر اشک ز آتشکده دل داریم
چشم ما تکیه به سرمایه دریا نکند
هوش مصنوعی: ما از دل آتشین خود اشک‌های سوزانی داریم، چشمان ما هرگز به ثروت دریا تکیه نمی‌کنند.
گر بود سلسله زلف تو در دست اسیر
عمر صد خضر به یک موی تو سودا نکند
هوش مصنوعی: اگر رشته زلف تو در دستان باشد، حتی اگر عمر انسان صد سال باشد، هیچ کس مانند تو را نمی‌تواند پیدا کند و به هیچ چیز دیگری فکر نخواهد کرد.