شمارهٔ ۴۰
جنون به مستی و هشیاری آزمود مرا
ز بسکه محو تو بودم ز خود ربود مرا
برای خاطر او قبله گاه دل شده ام
اگر دچار شود می کند سجود مرا
گداخت شکوه ی رنگ و به پیش چاره گران
به آشنا سخنی دسترس نبود مرا
غلام همت آزادی گرفتاری
دری ز خنده گل در قفس گشود مرا
سپند عربده گردم گل است نام خدا
دلی که سخت تر از سنگ می نمود مرا
ز سوختن غرضم پر فشانی دگر است
به رنگ شعله مدان صید دام و دود مرا
به صلب خست ارباب روزگار گریخت
ز روی خویش خجل دید بسکه جود مرا
گهر به دامن مشت غبار می کردند
در آن دیار که دست و دلی نبود مرا
دل است حلقه ی زنجیر پیچ و تابم اسیر
چه قدر ها که ز دیوانگی فزود مرا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جنون به مستی و هشیاری آزمود مرا
ز بسکه محو تو بودم ز خود ربود مرا
هوش مصنوعی: عشق و دیوانگی مرا به شدت تحت تأثیر قرار داده و به خاطر شوق و جذب تو، تمام خیالات و وجود خود را فراموش کردهام.
برای خاطر او قبله گاه دل شده ام
اگر دچار شود می کند سجود مرا
هوش مصنوعی: برای خاطر او، تمام وجودم به سوی او متمایل شده است و اگر دلم دچار مشکل شود، او سبب میشود که من از محبتش خم شوم و به او تسلیم شوم.
گداخت شکوه ی رنگ و به پیش چاره گران
به آشنا سخنی دسترس نبود مرا
هوش مصنوعی: لحظهای احساس زیبایی رنگ را داشتم و در برابر چارهسازان نتوانستم با کسی آشنا صحبت کنم.
غلام همت آزادی گرفتاری
دری ز خنده گل در قفس گشود مرا
هوش مصنوعی: من به خاطر اراده و تلاش برای آزادی، از بند و restraint ها رها شدم. مانند گل که در قفس از خنده به زیباترین حالت خود تبدیل میشود و به دنیای آزاد پیوند میخورد.
سپند عربده گردم گل است نام خدا
دلی که سخت تر از سنگ می نمود مرا
هوش مصنوعی: عنوان «سپند» را به معنای نیروی خلاق و زندگیبخش میدانیم که در اینجا به طور نمادین به کار رفته است. شاعر در اینجا از قدرت یا نیرویی سخن میگوید که با نام خداوند پیوند خورده است. گلی که به آن اشاره شده، تعبیر خوبی از روح و لطافت است. شاعر به این نکته اشاره میکند که دلی که به نظر میرسید سخت و غیرقابل نفوذ است، در واقع دارای لطافت و زیبایی عمیقتریست. به این ترتیب، این اثر به ارتباط بین قدرت و لطافت، سختی و زیبایی در دل انسان اشاره دارد.
ز سوختن غرضم پر فشانی دگر است
به رنگ شعله مدان صید دام و دود مرا
هوش مصنوعی: من از سوختن و آتش گرفتن هدفی دیگر دارم و آن را به رنگ شعلهها نبین، چون صید دام و دود برای من نیست.
به صلب خست ارباب روزگار گریخت
ز روی خویش خجل دید بسکه جود مرا
هوش مصنوعی: به خاطر بخشش و نیکیهایی که من نشان میدهم، روزگار از روی خود شرمنده شد و از وجود من دوری کرد.
گهر به دامن مشت غبار می کردند
در آن دیار که دست و دلی نبود مرا
هوش مصنوعی: در آن سرزمین، که نه کسی را دل و دست یاری بود، گنجینهها و ارزشها را در دامن ناخالصیها میپوشاندند.
دل است حلقه ی زنجیر پیچ و تابم اسیر
چه قدر ها که ز دیوانگی فزود مرا
هوش مصنوعی: دل من مانند حلقهای از زنجیر است که در پیچ و تابهایش مرا گرفتار کرده است. چقدر بر حجم دیوانگیام افزوده است!