شمارهٔ ۳۷
کو گریه ای که بی خبر از جا برد مرا
غافل به باغبانی صحرا برد مرا
آن خار بی برم که چمن سایه من است
خس نیستم که قطره ای از جا برد مرا
شرمنده ام ز خضر که چون کعبه نجات
تخت روان آبله پا برد مرا
هرگز ندیده است کسی وصل در فراق
دل پیش اوست گریه به هر جا برد مرا
کردم خیال یار و شدم محو خود اسیر
آیینه ای مگر به تماشا برد مرا
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کو گریه ای که بی خبر از جا برد مرا
غافل به باغبانی صحرا برد مرا
هوش مصنوعی: گریهای وجود دارد که بدون اطلاع من، مرا از همه چیز دور کرد و مانند باغبانی، به دل طبیعت و دنیای بینهایت برد.
آن خار بی برم که چمن سایه من است
خس نیستم که قطره ای از جا برد مرا
هوش مصنوعی: من همان خار بیبر هستم که سایهام بر روی چمن میافتد، و من مانند گلی نیستم که قطرهای آب به آن برسد و او را از جا بلند کند.
شرمنده ام ز خضر که چون کعبه نجات
تخت روان آبله پا برد مرا
هوش مصنوعی: من شرمندهام از خضر، زیرا او مرا مانند کعبه نجاتی به دامن خود گرفت و از دشواریها عبور کرد.
هرگز ندیده است کسی وصل در فراق
دل پیش اوست گریه به هر جا برد مرا
هوش مصنوعی: هیچ کس هرگز تجربهی وصال را نچشیده است؛ در حالی که دل من در فراق او به شدت مینالد و به هر جا که بروم، غم و اشک مرا دنبال میکند.
کردم خیال یار و شدم محو خود اسیر
آیینه ای مگر به تماشا برد مرا
هوش مصنوعی: به یاد یار خود مشغول شدم و تمام حواسم را به او دادم، چنان در خود غرق شدهام که گویی در آیینهای محبوس شدهام. شاید آیینه مرا به دیدن خود ببرد و از این حالت بیرونم کند.