شمارهٔ ۳۱
دل و درد تو که صبر است و قرار است مرا
من و یاد تو که باغ است و بهار است مرا
می توان مشعل خورشید ز خاکم افروخت
حسرت داغ کسی شمع مزار است مرا
هرچه می گویی از آن چشم سیه می آید
یار بیگانه و بیگانه یار است مرا
من و گلچینی آتشکده داغ کسی
به تماشای گل و لاله چه کار است مرا
شعله ها نذر جگر کاوی حسرت دارم
ساغر باده به کف چشمه خار است مرا
از قدت اختر نظاره بلند اقبالی
می پرستم گل آیینه بهار است مرا
شکرها مست هوا داری پیمانه اسیر
صبح نوروز چراغ شب تار است مرا
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل و درد تو که صبر است و قرار است مرا
من و یاد تو که باغ است و بهار است مرا
هوش مصنوعی: دل و درد تو که مایه آرامش و سکون من است، من و یاد تو مانند یک باغ و بهار برای من میباشید.
می توان مشعل خورشید ز خاکم افروخت
حسرت داغ کسی شمع مزار است مرا
هوش مصنوعی: میتوانم از خاک خودم نوری مانند نور خورشید بسازم، اما در دل من تنها حسرت و اندوهی وجود دارد که مانند شمعی بر سر مزار کسی میسوزد.
هرچه می گویی از آن چشم سیه می آید
یار بیگانه و بیگانه یار است مرا
هوش مصنوعی: هر چیزی که میگویی، از نظر من به آن چشم سیاه میآید. کسی که به من نزدیک است، در واقع یک غریبه است.
من و گلچینی آتشکده داغ کسی
به تماشای گل و لاله چه کار است مرا
هوش مصنوعی: من و شمعهای این آتشکده در حال سوختن هستیم؛ کسی که به تماشای گل و لاله مشغول است، اصلاً برای من مهم نیست.
شعله ها نذر جگر کاوی حسرت دارم
ساغر باده به کف چشمه خار است مرا
هوش مصنوعی: من حسرتی عمیق در دل دارم و با وجود درد و سوزش در درونم، جامی پر از شراب در دست دارم که نشاندهنده زندگی پر از خراش و رنج است.
از قدت اختر نظاره بلند اقبالی
می پرستم گل آیینه بهار است مرا
هوش مصنوعی: من به خاطر بزرگی و زیباییات، از سرنوشت خوب خود تقدیر میکنم، مانند گلهایی که در آینه بهار و شکوفایی خود را نشان میدهند.
شکرها مست هوا داری پیمانه اسیر
صبح نوروز چراغ شب تار است مرا
هوش مصنوعی: هوا و آرزوهای خوشی که به دل دارم مانند شکر شیرین است، اما در این لحظه در قید و بند وضعیت موجود هستم. صبح نوروز با روشناییاش مانند چراغی در دل شب تار من میتابد.