گنجور

شمارهٔ ۳

دل و جان سیرگاه یار خواه اینجا و خواه آنجا
من و بزمی که از خود می رود یاد نگاه آنجا
طلسمی بسته از هر سایه مژگان در اقلیمی
که چون دیوانه با زنجیر می گردد نگاه آنجا
زمین سبزه دشت محبت تازگی دارد
به مژگان دست در آغوش می روید گیاه آنجا
بنازد وادی وحشت ببالد سبزه مجنون
ندارد قطره جز چشم غزال ابر سیاه آنجا
فشردم چون دل از رشک تماشا سرزمینی را
که نقش پا چو نرگس می دمد از خاک راه آنجا
سواد دوستی رسمی ندارد غیر دلجویی
ز مهمان می خرد اسباب مجلس خانه خواه آنجا
ز بس فرش است چون آئینه چشمم در سرکویش
چو نور از جیب می تابد غبار سجده گاه آنجا
خوش آن میدان که باشد جوش دل در شأن گمنامی
فزاید رتبه در گرد پریشانی سپاه آنجا
گل افشان عرق رخساری از بحر کمان دیدم
که خود از پا فتادم تا کشیدم تیر آه آنجا
اگر چاک گریبان درشب مهتاب بنمایی
کتانی می کند پیراهن صد چاک ماه آنجا
در آن مجلس که باشد هر طرف گلبازی مژگان
چکار آید دل ما گر نگردد دستگاه آنجا
به بزم خودنمایی حرف مجنون در لباس اولی
به عریانی برد چون آب در گوهر پناه آنجا
ز رنگین افسران عقل چون باغ هوا خندد
شکست از سایه خاری جنون طرف کلاه آنجا
تحمل مرد را سرگشته بحر خطر دارد
زموج آرمیدن می شود کشتی تباه آنجا
اسیر گردش چشمی که چون پرسد گناه من
گواهی می‌دهد اول زبان عذرخواه آنجا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل و جان سیرگاه یار خواه اینجا و خواه آنجا
من و بزمی که از خود می رود یاد نگاه آنجا
هوش مصنوعی: دل و جانم همیشه در جستجوی یار است، چه در اینجا باشم و چه در آنجا. من در این بزم غرق هستم و یاد نگاه او همواره با من است.
طلسمی بسته از هر سایه مژگان در اقلیمی
که چون دیوانه با زنجیر می گردد نگاه آنجا
هوش مصنوعی: در منطقه‌ای که نگاه آنجا همچون دیوانه‌ای زنجیربسته به دور خود می‌چرخد، جادویی از سایه‌های مژگان برپا شده است.
زمین سبزه دشت محبت تازگی دارد
به مژگان دست در آغوش می روید گیاه آنجا
هوش مصنوعی: زمین پر از سبزه و محبت است و این زیبایی چنان تازه و سرزنده است که گیاهان را مانند مژگان در آغوش می‌گیرند و به رشد خود ادامه می‌دهند.
بنازد وادی وحشت ببالد سبزه مجنون
ندارد قطره جز چشم غزال ابر سیاه آنجا
هوش مصنوعی: در این جملات به توصیف یک مکان خاص و دورافتاده پرداخته شده است. در این محل، وحشت و احساس تنهایی حاکم است و زیبایی بی‌نظیری چون سبزه‌ی وحشی در آنجا رشد می‌کند. مجنون به عنوان نمادی از عشق دیوانه‌وار، در اینجا نشان‌دهنده‌ی بی‌قراری و نداشتن آرامش است. در این مکان، باران یا قطرات باران از چشم غزالی نمی‌بارد و ابر سیاهی برفراز آنجا سایه افکنده که به حال و هوای سیاه و غمگین آن می‌افزاید. در مجموع، این جملات حالتی از غم و تنهایی را به تصویر می‌کشند.
فشردم چون دل از رشک تماشا سرزمینی را
که نقش پا چو نرگس می دمد از خاک راه آنجا
هوش مصنوعی: من به خاطر حسادت و شوق دیدن، دل را فشرده‌ام. سرزمینی را در نظر دارم که رد پایش به زیبایی نرگس از دل خاک شکفته می‌شود.
سواد دوستی رسمی ندارد غیر دلجویی
ز مهمان می خرد اسباب مجلس خانه خواه آنجا
هوش مصنوعی: دوستی به شکل رسمی وجود ندارد و تنها با دلجویی از مهمان، برای برگزاری مجلس و مهمانی، وسایل و تجهیزات لازم را تهیه می‌کند، خواه در خانه‌اش باشد یا در جایی دیگر.
ز بس فرش است چون آئینه چشمم در سرکویش
چو نور از جیب می تابد غبار سجده گاه آنجا
هوش مصنوعی: چون در کوچه او قدم می‌زنم، چشمانم به روشنی فرش‌مانند می‌شود و همچون نوری که از جیب می‌تابد، غبار سجده‌گاه آن مکان را روشن می‌کند.
خوش آن میدان که باشد جوش دل در شأن گمنامی
فزاید رتبه در گرد پریشانی سپاه آنجا
هوش مصنوعی: خوشا آن میدانی که در آن، احساسات درونی در مورد مقام ناشناسی، سبب رشد و بالندگی رتبه افراد می‌شود و این در حالی است که در میان آشفتگی و بی‌نظمی جمعیت، ظهور می‌یابد.
گل افشان عرق رخساری از بحر کمان دیدم
که خود از پا فتادم تا کشیدم تیر آه آنجا
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از زیبایی و جاذبه خاص چهره ملاحظه‌ای می‌کند که به آن شبیه یک گل افشان است. این زیبایی چنان او را تحت تأثیر قرار می‌دهد که احساس می‌کند در برابر آن زانو زده و به شدت دچار بی‌حالی و شیدایی می‌شود. همچنین اشاره به تیر آهی دارد که از دل او نشأت می‌گیرد و به این زیبایی مرتبط است.
اگر چاک گریبان درشب مهتاب بنمایی
کتانی می کند پیراهن صد چاک ماه آنجا
هوش مصنوعی: اگر در شب ماهتاب گریبان خود را بگشایی، پیراهن خیالی‌ات همچون چاک‌های ماه نورانی خواهد شد.
در آن مجلس که باشد هر طرف گلبازی مژگان
چکار آید دل ما گر نگردد دستگاه آنجا
هوش مصنوعی: در مجلسی که هر طرفش پر از زیبایی و خوشبوئی است، چه کاری می‌تواند دل ما بکند اگر آنجا برای جذب توجه نباشد؟
به بزم خودنمایی حرف مجنون در لباس اولی
به عریانی برد چون آب در گوهر پناه آنجا
هوش مصنوعی: در مهمانی خاصی که چهره‌ها در آن خود را نشان می‌دهند، سخن عاشق دیوانه با ظاهری زیبا و بدون زرق و برق مثل آب در درون مروارید پنهان است.
ز رنگین افسران عقل چون باغ هوا خندد
شکست از سایه خاری جنون طرف کلاه آنجا
هوش مصنوعی: در این شعر به زیبایی و روشنایی اندیشه‌ها اشاره شده است. وقتی عقل و تفکر درست در کنار هم قرار می‌گیرند، دنیا مانند باغی زیباست که در آن هوا دل‌انگیز است. اما اگر جنون و دیوانگی سایه‌دار بر این اندیشه‌ها بیفتد، آن زیبایی می‌شکند و از بین می‌رود. در واقع، تأکید بر این است که باید مراقب تأثیرات منفی بر روی عقل و تفکر باشیم.
تحمل مرد را سرگشته بحر خطر دارد
زموج آرمیدن می شود کشتی تباه آنجا
هوش مصنوعی: مردی که در برابر خطرات قرار می‌گیرد، دچار سردرگمی می‌شود و در این وضعیت، آرامش او را به نابودی می‌کشاند. در چنین شرایطی، کشتی او در آب‌های طوفانی به خطر می‌افتد و ممکن است غرق شود.
اسیر گردش چشمی که چون پرسد گناه من
گواهی می‌دهد اول زبان عذرخواه آنجا
هوش مصنوعی: چشم کسی که مرا زیر نظر دارد، وقتی از من گناهی را بپرسد، خود گواهی می‌دهد. زبان من در آن لحظه اول از همه عذرخواهی می‌کند.