گنجور

شمارهٔ ۲۲

داشتی مخصوص من تا لطف عام خویش را
کردی آزاد از غم عالم غلام خویش را
در محبت داده ام آیینه دل را جلا
پخته ام در آتشی سودای خام خویش را
عشق نگذارد که بنشیند غباری بر دلم
کی کند ساقی به خاک آلوده جام خویش را
خاطر صیاد چون شد جمع از صید اسیر
کرد رشک گلستان فیض دام خویش را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داشتی مخصوص من تا لطف عام خویش را
کردی آزاد از غم عالم غلام خویش را
هوش مصنوعی: تو برای من چیزی خاص داشتی تا اینکه لطف عمومی‌ات را به نمایش گذاشتی و غم دنیا را از بنده‌ات دور کردی.
در محبت داده ام آیینه دل را جلا
پخته ام در آتشی سودای خام خویش را
هوش مصنوعی: در عشق، دل خود را جلا داده‌ام و مانند آتش، آرزوهای ناپخته‌ام را به درجه بالا رسانده‌ام.
عشق نگذارد که بنشیند غباری بر دلم
کی کند ساقی به خاک آلوده جام خویش را
هوش مصنوعی: عشق مانع می‌شود که غباری بر دل من بنشیند. ساقی چگونه می‌تواند جام خود را که به خاک آغشته شده است، به من بدهد؟
خاطر صیاد چون شد جمع از صید اسیر
کرد رشک گلستان فیض دام خویش را
هوش مصنوعی: وقتی که ذهن صیاد از شکار پر شد، حس حسادت او نسبت به زیبایی‌های گلستان باعث شد تا دام خود را با قدرت بیشتری بچیند.