شمارهٔ ۲۱
کرده ام از خون دل خالی ایاغ خویش را
می رسانم از می حسرت دماغ خویش را
ایمن از ما نیستی با غیر خلوت می کنی
از تو پنهان می کند آیینه داغ خویش را
سرنوشتی دارم از آوارگی آواره تر
خضر راه من نمی داند سراغ خویش را
تا شود پروانه ام کامل عیار سوختن
کرده ام در روز و شب روشن چراغ خویش را
از گل ساغر چمن پیرای مستانم اسیر
میکشم از لای خم دیوار باغ خویش را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.