شمارهٔ ۲۰
چو آیینه در دل گدازم نفس را
شکستن مبادا طلسم قفس را
نه بلبل نه پروانه این جذبه دارد
دهد بال پرواز من خار و خس را
به یاد تو پیمانه بخشم هوا را
به بوی تو گلدسته بندم هوس را
دچارم نشد ناله وگریه گاهی
که سازم پریشان دماغ جرس را
مرا زور می بس نیندیشم از کس
بگیرم قدح را ببندم عسس را
زداغش چه آیین که در دل نبستم
چراغان کنم تا گلستان قفس را
ز ویرانی آبادتر خانه عشق
نسیمی کند شهر بند هوس را
اسیر محبت مرا می شناسد
ندانسته ام کم ز خود هیچکس را
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو آیینه در دل گدازم نفس را
شکستن مبادا طلسم قفس را
هوش مصنوعی: در دل خود مانند آیینه شفاف و روشن میشوم، و نخواهم گذاشت که نفس و روح من دچار شکست و آسیب شود، تا اینکه طلسم زندگی و محدودیتها نتواند مرا در قفس زندانی کند.
نه بلبل نه پروانه این جذبه دارد
دهد بال پرواز من خار و خس را
هوش مصنوعی: نه بلبل کنارم است و نه پروانه، اما این حس و حال زیبا، به من اجازه میدهد که از آنچه در اطرافم است، مانند خار و علفهای بیارزش، پرواز کنم و از آنها فراتر بروم.
به یاد تو پیمانه بخشم هوا را
به بوی تو گلدسته بندم هوس را
هوش مصنوعی: به یاد تو نوشیدنیها را تقسیم میکنم و در این فضا، هوس و آرزوی تو را با عطر تو تزئین میکنم.
دچارم نشد ناله وگریه گاهی
که سازم پریشان دماغ جرس را
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، وقتی که صدای جرس را میزنم، هیچوقت احساس ناراحتی و گریه نمیکنم و از آن آشفته نمیشوم.
مرا زور می بس نیندیشم از کس
بگیرم قدح را ببندم عسس را
هوش مصنوعی: من به هیچکس وابسته نیستم و از هیچکس کمکی نمیخواهم. میخواهم نوشیدنیام را بنوشم و از نگهبانان دور بمانم.
زداغش چه آیین که در دل نبستم
چراغان کنم تا گلستان قفس را
هوش مصنوعی: از عشقش چه راهی برگزینم که در دلم روشنایی نداشتم، میخواهم به قفس زرق و برق ببخشم تا مانند گلستانی زیبا شود.
ز ویرانی آبادتر خانه عشق
نسیمی کند شهر بند هوس را
هوش مصنوعی: از ویرانی خانه عشق، نسیمی به وجود میآید که شهر پر از هوس را آبادتر میکند.
اسیر محبت مرا می شناسد
ندانسته ام کم ز خود هیچکس را
هوش مصنوعی: کسی که در دام عشق اسیر است، مرا میشناسد، اما من از خود هیچ کس را نمیشناسم.