شمارهٔ ۱۷
گر یار در دل است عبث آرزو چرا
گر دیده محو اوست دگر جستجو چرا
ساقی پراست میکده دل ز بحرها
الفت شکار شیشه و جام و سبو چرا
ما را گداخت عمری و کس را خبر نکرد
گر ریختیم خون مروت مگو چرا
خالق وکیل ماست خلایق همین بس است!
گفتیم حرف خویش دگر گفتگو چرا
دانش نکرد نوبر حرفی دلم گداخت
دیوانه می شوم که نگویی نگو چرا
در دوستی شکستن دل زینت دل است
بی درد زخم خنده گل را رفو چرا
جان اسیر بنده بیگانه طرز تو
بیهوده سرگران شدن ای تندخو چرا
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر یار در دل است عبث آرزو چرا
گر دیده محو اوست دگر جستجو چرا
هوش مصنوعی: اگر محبوب در دل حضور دارد، پس چرا آرزو کردن بیهوده است؟ اگر چشمها مشغول تماشای او هستند، پس چرا باید به دنبال چیزی دیگر باشیم؟
ساقی پراست میکده دل ز بحرها
الفت شکار شیشه و جام و سبو چرا
هوش مصنوعی: ای ساقی، دل من در پر از عشق و محبت است، مانند دریاهایی که به هم پیوند خوردهاند. چرا در این میکده به دنبال شیشه و جام و سبو هستید؟
ما را گداخت عمری و کس را خبر نکرد
گر ریختیم خون مروت مگو چرا
هوش مصنوعی: ما را سالها در درون خود میسوزاند و هیچکس از آن باخبر نشد. اگر چه ما به خاطر انسانیت و مهربانی خون خود را ریختیم، از این موضوع چیزی نگو.
خالق وکیل ماست خلایق همین بس است!
گفتیم حرف خویش دگر گفتگو چرا
هوش مصنوعی: خداوند سرپرست و راهنمای ماست و همین برای ما کافی است. چرا باید درباره موضوعات دیگر صحبت کنیم؟
دانش نکرد نوبر حرفی دلم گداخت
دیوانه می شوم که نگویی نگو چرا
هوش مصنوعی: دلم به خاطر عدم گفتن حرفی جدید میسوزد و دیوانه میشوم از اینکه تو دلیل این سکوت را نمیگویی.
در دوستی شکستن دل زینت دل است
بی درد زخم خنده گل را رفو چرا
هوش مصنوعی: در دوستی، اگر دل کسی بشکند، این نشان زیبایی دل اوست. چرا که بدون درد و زخم، گل را نمیتوان ترمیم کرد و زیباییاش را حفظ کرد.
جان اسیر بنده بیگانه طرز تو
بیهوده سرگران شدن ای تندخو چرا
هوش مصنوعی: نفسم در بند دیگری گرفتار است. بیدلیل خود را سرگردان میکنی، ای تندخو! چرا اینطور رفتار میکنی؟