گنجور

شمارهٔ ۱۶۳

دل بی درد ز افسردن حالش پیداست
صید آزاد ز نقش پر و بالش پیداست
خس نقاب آمده این شعله ز خلوتگه راز
هر کجا می روم از سینه خیالش پیداست
گهر پاک چه غم دارد از آسیب حسود
لعل اگر خاک شود آب زلالش پیداست
سرمه بینا شده از سایه مژگان سیاه
گوشه چشم نگار از خط و خالش پیداست
همچو آیینه که در سنگ عیان است اسیر
از شب تیره من صبح وصالش پیداست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل بی درد ز افسردن حالش پیداست
صید آزاد ز نقش پر و بالش پیداست
هوش مصنوعی: دل بی‌درد، نشان از آرامش و عدم اضطراب دارد، همان‌طور که پرنده‌ای که در قفس نباشد، آزادی‌اش از شکل و نقوش پرهایش نمایان است.
خس نقاب آمده این شعله ز خلوتگه راز
هر کجا می روم از سینه خیالش پیداست
هوش مصنوعی: خس، پوشش یا جلوه‌ای از رازی است که در دل شعله نهفته است. هر جا که می‌روم، اثر و یاد آن خیال در وجودم نمایان است.
گهر پاک چه غم دارد از آسیب حسود
لعل اگر خاک شود آب زلالش پیداست
هوش مصنوعی: گوهر ناب و باارزش هیچ نگرانی از دشمنی حسود ندارد، چرا که حتی اگر به خاک بیفتد، آب زلالش را نشان می‌دهد.
سرمه بینا شده از سایه مژگان سیاه
گوشه چشم نگار از خط و خالش پیداست
هوش مصنوعی: نگاه کن، سیاهی مژه‌ها باعث زیبایی و درخشانی چشمان او شده است و از نازکی و زیبایی خط و خال صورتش مشخص است که او چه قدر جذاب است.
همچو آیینه که در سنگ عیان است اسیر
از شب تیره من صبح وصالش پیداست
هوش مصنوعی: مشابه آیینه‌ای که در سنگ نمایان است، من در شب تار خود را به بند کشیده‌ام و صبح وصل تو برایم روشن و واضح است.