گنجور

شمارهٔ ۱۵۷

رسوای دهرم و غم پنهاینم به جاست
خاکم به باد رفت و گرانجانیم به جاست
حیرت پرست یاد تو بودم جنون رسید
از یاد خویش رفتم و حیرانیم به جاست
در دیده نقش کعبه و در دل هوای دیر
هرگز نه کافری نه مسلمانیم به جاست
معمورتر زخانه آیینه گر شوم
در دل غبار حسرت ویرانیم به جاست
از گریه پر غبار مرا گل مکن اسیر
غافل مشو که ذوق پریشانیم به جاست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رسوای دهرم و غم پنهاینم به جاست
خاکم به باد رفت و گرانجانیم به جاست
هوش مصنوعی: من در چشم روزگار شرمنده و رسوا هستم و غم من همچنان باقی است. خاک من به باد رفته و بار سنگین زندگی‌ام هم به جای خود باقی مانده است.
حیرت پرست یاد تو بودم جنون رسید
از یاد خویش رفتم و حیرانیم به جاست
هوش مصنوعی: من از یاد تو به شدت شگفت‌زده و حیرت‌زده بودم، اما حالا به جنون رسیده‌ام و خودم را فراموش کرده‌ام. حیرت من همچنان باقی است.
در دیده نقش کعبه و در دل هوای دیر
هرگز نه کافری نه مسلمانیم به جاست
هوش مصنوعی: در چشم‌هایمان تصویر کعبه و در دل‌مان آرزوی کلیسا وجود دارد. نه ما کافر هستیم و نه مسلمان؛ ما در جایگاه خود هستیم.
معمورتر زخانه آیینه گر شوم
در دل غبار حسرت ویرانیم به جاست
هوش مصنوعی: اگر در دل خود به غبار حسرت ویرانی‌ام فکر کنم، بهتر است که مانند آیینه‌ای در خانه، روشن و شفاف باشم.
از گریه پر غبار مرا گل مکن اسیر
غافل مشو که ذوق پریشانیم به جاست
هوش مصنوعی: از درد و اندوه من غمگین نشو، چرا که من با احساسات آشفته‌ام، نگذار که غفلت تو مرا به زحمت بیندازد.