گنجور

شمارهٔ ۱۵۲

از بزم رفتنی که گلستان الفت است
دشنام دادنی که غزلخوان الفت است
کم حرف بودنش نمک خوان الفت است
داغ کناره اش گل دامان الفت است
چاک دلم نشان گریبان الفت است
گردم به باد رفته دامان الفت است
تا لب گشوده ای سخنت سبزگشته است
حرف تو طوطی شکرستان الفت است
گرم اختلاطیی که به دل نیشتر زند
خون فسرده کله جوشان الفت است؟
وحشی غزال من که تغافل کمند اوست
با این رمیدگی نگهش جان الفت است
جمعیتی که گرمی بازار حشر از اوست
تعبیر خوابهای پریشان الفت است
سرمشق آشنایی جاوید می دهد
بیگانه خوی من که نگهبان الفت است
گیرد نسیم سرخط بیگانگی زمن
گردم به باد رفته دامان الفت است
از ساغر محبت دلهای بی نفاق
در بزم سینه سیر چراغان الفت است
هرگز نمی رود ز دلش یاد کین من
دیرینه دشمنی ز عزیزان الفت است
بیکار نیست وحشت از خود رمیدگی
سوداگر قلمرو سامان الفت است
گردم در آشیانه عنقا غریب نیست
بیگانه خوی من قسمش جان الفت است
وحشت زمن جناغ محبت نمی برد
چاک دلم نشان گریبان الفت است
از دیدنش کنم ز دل خویش یاد اسیر
آیینه از غریب نوازان الفت است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از بزم رفتنی که گلستان الفت است
دشنام دادنی که غزلخوان الفت است
هوش مصنوعی: اگر از جمع دوستان و میهمانی که پر از محبت و صفا است خارج شویم، بهتر است که از حرف‌های زشت و بی‌احترامی دوری کنیم، چون در فضای شاعرانه و محبت‌آمیز، این نوع صحبت‌ها جایگاهی ندارد.
کم حرف بودنش نمک خوان الفت است
داغ کناره اش گل دامان الفت است
هوش مصنوعی: بسیار کم‌حرف است و این ویژگی‌اش به رابطه‌اش زیبایی و جذابیت می‌بخشد؛ همان‌طور که کناره داغی که روی آن گل قرار می‌گیرد، زیبایی خاصی به آن می‌دهد.
چاک دلم نشان گریبان الفت است
گردم به باد رفته دامان الفت است
هوش مصنوعی: دل من شکافتی به خاطر عشق، حالا مثل دامی در بادهای بی‌پناهی سرگردان شده‌ام.
تا لب گشوده ای سخنت سبزگشته است
حرف تو طوطی شکرستان الفت است
هوش مصنوعی: وقتی تو صحبت می‌کنی، کلامت مانند سبزه‌ای تازه و شاداب است. سخنان تو جذاب و شیرین مانند طوطی در دنیای شکر و محبت می‌باشد.
گرم اختلاطیی که به دل نیشتر زند
خون فسرده کله جوشان الفت است؟
هوش مصنوعی: اگر در جمعی باشم که دلم را آزرده کند، چه فایده‌ای دارد که خون سردی در دل داشته باشم و عشق و محبت در وجودم به جوش بیاید؟
وحشی غزال من که تغافل کمند اوست
با این رمیدگی نگهش جان الفت است
هوش مصنوعی: غزالم که با بی‌توجهی در دام او گرفتار شده، با این که در حال رمیدن و فرار است، نگاهی که به او می‌کند جانش را به دوستی با او پیوند می‌زند.
جمعیتی که گرمی بازار حشر از اوست
تعبیر خوابهای پریشان الفت است
هوش مصنوعی: جمعیتی که باعث زنده شدن و رونق در روز قیامت است، به نوعی تجلی خواب‌های پریشان و ناامیدی‌ها و آرزوهای سرکوب شده است.
سرمشق آشنایی جاوید می دهد
بیگانه خوی من که نگهبان الفت است
هوش مصنوعی: عشق و دوستی همیشگی مرا وسوسه می‌کند، در حالی که غریبه‌ها و دوری‌ها احساس من را تحت تاثیر قرار می‌دهند.
گیرد نسیم سرخط بیگانگی زمن
گردم به باد رفته دامان الفت است
هوش مصنوعی: نسیم آرامی می‌وزد و من احساس می‌کنم که از دیگران دور شده‌ام. در این وضعیت، ارتباط و دوستی به شدت برایم اهمیت دارد و به شدت نیازمند آن هستم.
از ساغر محبت دلهای بی نفاق
در بزم سینه سیر چراغان الفت است
هوش مصنوعی: در لیله محبت، دل‌های خالص و بدون نفاق با نور عشق روشن می‌شود و این همدلی و دوستی فضای دل را پر از روشنی می‌کند.
هرگز نمی رود ز دلش یاد کین من
دیرینه دشمنی ز عزیزان الفت است
هوش مصنوعی: او هیچ‌گاه یاد کینه‌ی من را از دلش نمی‌برد، چرا که دشمنی من با عزیزانش همواره در ذهنش باقی‌ست.
بیکار نیست وحشت از خود رمیدگی
سوداگر قلمرو سامان الفت است
هوش مصنوعی: وحشت و ترس از خود در واقع بهره‌ای از شجاعت است که انسانی را مجبور می‌کند به ایجاد ارتباط و پیوند بپردازد.
گردم در آشیانه عنقا غریب نیست
بیگانه خوی من قسمش جان الفت است
هوش مصنوعی: من در آشیانه‌ی پرنده‌ی افسانه‌ای، احساس غریبی نمی‌کنم، زیرا آشنای من، قسمتی از جان من است و من به او محبت می‌ورزم.
وحشت زمن جناغ محبت نمی برد
چاک دلم نشان گریبان الفت است
هوش مصنوعی: ترس و وحشت زمان نتوانسته است محبتی که به دل دارم را از بین ببرد، و علامت درد من نشان‌دهنده‌ی پیوند و دوستی عمیق من است.
از دیدنش کنم ز دل خویش یاد اسیر
آیینه از غریب نوازان الفت است
هوش مصنوعی: از دیدن او، یاد دل‌خوشی‌ها و لحظه‌های شیرین به ذهنم می‌آید، مانند اسیری که در آغوش یک آینه، یاد غریبه‌هایی را که محبت کرده‌اند، زنده می‌کند.