گنجور

شمارهٔ ۱۴۸

از جلوه تو چشم دل و جان لبالب است
هر برگ غنچه‌ام ز گلستان لبالب است
در شیشه خانه دل ما کز هوا پر است
پیمانه از درستی پیمان لبالب است
شد حشر و یک سخن به لبش آشنا نشد
عالم کباب گشت و نمکدان لبالب است
کار تو رفته رفته ز خورشید هم گذشت
صبح و شبم ز شوخی مژگان لبالب است
دردسر خمار ندانسته‌ام اسیر
جام دلم ز باده عرفان لبالب است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از جلوه تو چشم دل و جان لبالب است
هر برگ غنچه‌ام ز گلستان لبالب است
هوش مصنوعی: چشم و دل من به زیبایی تو پر از احساس است و هر گلبرگ من از باغی پر از گل و شکوفه سیراب شده است.
در شیشه خانه دل ما کز هوا پر است
پیمانه از درستی پیمان لبالب است
هوش مصنوعی: در دل ما که مثل شیشه‌ای است، هر چه از باد و طوفان بگذرد، نشان از انبوه احساسات و افکار دارد. پیمانه‌ای که نشان‌دهنده وفاداری و راستگویی ماست، از این میزان پر شده و لبریز است.
شد حشر و یک سخن به لبش آشنا نشد
عالم کباب گشت و نمکدان لبالب است
هوش مصنوعی: همه ی دنیا دچار آشفتگی و درهم ریختگی شده‌اند و به جز یک سخن که بر زبان آن شخص آمده، چیز دیگری نمی‌توانند درک کنند. در این میان، دنیای اطراف پر از احساسات و تضادهاست.
کار تو رفته رفته ز خورشید هم گذشت
صبح و شبم ز شوخی مژگان لبالب است
هوش مصنوعی: کار تو به تدریج آن‌قدر نورانی شد که حتی از خورشید هم فراتر رفت. صبح و شب من پر از شادی و خوشی ناشی از نگاه‌های زیبا و دلربایی توست.
دردسر خمار ندانسته‌ام اسیر
جام دلم ز باده عرفان لبالب است
هوش مصنوعی: من در مشکلات و دردسرهای زندگی غرق شدم، بی‌آنکه بدانم، و دل من از عشق و معرفت پر شده است.