شمارهٔ ۱۴۵
داغ تو ز بسکه سینه تاب است
اشکم ز گل رخت گلاب است
دیدیم ز دور گرد مجنون
آسایش مرگ اضطراب است
خندی به دل شکسته ما
این نقش نگین آفتاب است
قحط است نیاز و شور ناز است
پیکان بتان دل کباب است
از فیض غبار کشتگانت
هر ذره طلسم آفتاب است
با هستی و نیستی چه داری
مخموری و مستی شراب است؟
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
داغ تو ز بسکه سینه تاب است
اشکم ز گل رخت گلاب است
هوش مصنوعی: درد و غم تو به قدری در وجودم شعلهور است که سینهام نمیتواند تحمل کند و اشکهایم مانند گل و لطافت چهرهات است.
دیدیم ز دور گرد مجنون
آسایش مرگ اضطراب است
هوش مصنوعی: از دور، رفتن مجنون را دیدیم و فهمیدیم که آرامش مرگ، در واقع نشانهای از اضطراب است.
خندی به دل شکسته ما
این نقش نگین آفتاب است
هوش مصنوعی: خندهی تو، مانند نگینی است که در دل شکستهی ما درخشش دارد.
قحط است نیاز و شور ناز است
پیکان بتان دل کباب است
هوش مصنوعی: در اینجا میتوان گفت که در روزگار ما کمبود نیاز و محبت وجود دارد، و در عین حال زیبایی و دلربایی از دل میکاهد. دلهای ما مجروح و آسیبدیده از تیرهای محبت و عشق است.
از فیض غبار کشتگانت
هر ذره طلسم آفتاب است
هوش مصنوعی: هر ذرهای از غبار کشتگان شما، مانند طلسمی است که نور خورشید را به خود جذب میکند.
با هستی و نیستی چه داری
مخموری و مستی شراب است؟
هوش مصنوعی: در زندگی چه اهمیتی به وجود و عدم آن داری، زیرا شادی و سرخوشی از شراب ناشی میشود.

اسیر شهرستانی