شمارهٔ ۱۴۲
چنان زخوی تو هر کس به هر دیار گریخت
که دشت در صدف و بحر در غبار گریخت
به دیده دشت غزال رمیده می آید
مگر ز وحشت مجنون بیقرار گریخت
تپیدن دل ما رنگ بند وحشت شد
نگفت بهر چه مجنون بیقرار گریخت
اسیر اینهمه کی داشت راه حرف گریز
گریز پا مگر از وحشت خمار گریخت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنان زخوی تو هر کس به هر دیار گریخت
که دشت در صدف و بحر در غبار گریخت
هوش مصنوعی: هر کسی به دنبال تو از هر جایی که بود فرار کرد، به طوری که دشت به مانند صدف و دریا به صورت غبار پنهان شد.
به دیده دشت غزال رمیده می آید
مگر ز وحشت مجنون بیقرار گریخت
هوش مصنوعی: در دشت، غزال سرگردان و ترسیدهای به چشم میخورد که به خاطر وحشت مجنون، بیتاب و بیقرار فرار میکند.
تپیدن دل ما رنگ بند وحشت شد
نگفت بهر چه مجنون بیقرار گریخت
هوش مصنوعی: دل ما به شدت میتپد و این تپش به خاطر ترس و وحشت است، اما نمیدانیم که چرا مجنون، اینچنین بیتاب و ناآرام فرار کرده است.
اسیر اینهمه کی داشت راه حرف گریز
گریز پا مگر از وحشت خمار گریخت
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به حالتی اشاره میکند که کسی یا چیزی از ترس و اضطراب به فرار میافتد. او با واژههایی چون "اسیر" و "وحشت" بیان میکند که در شرایطی خاص، راهی جز فرار باقی نمانده و در این حالت، عدم توانایی در بیان احساسات و افکار اصلی را نشان میدهد. در نهایت، نمایشگر وضعیتی است که شخص از غم و اندوه سرشار به دنبال راهی برای رهایی میگردد.

اسیر شهرستانی