گنجور

شمارهٔ ۱۳۷

می رنگ هوس در دل ویران من انداخت
زهد آمد و سجاده به دامان من انداخت
بی منت معمار که دیده است بنایی
این بال هما سایه بر ایوان من انداخت
در چشم تو جا داشت تماشای نهانم
صد تیر نگاه تو زمژگان من انداخت
سرمستی سودای تو گوی زر خورشید
بر چرخ ز یک حمله چوگان من انداخت
گر شاخ گلی بی تو در آغوش گرفتم
آهی شد و آتش به گریبان من انداخت
شب دیده به هر رخنه دل دوخته بودم
مکتوب تو را صبح به زندان من انداخت
شب شوق اسیر از خبر وصل رسا بود
شوری به دل از خواب پریشان من انداخت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می رنگ هوس در دل ویران من انداخت
زهد آمد و سجاده به دامان من انداخت
هوش مصنوعی: هوس به قلب خراب و بی‌نظم من نفوذ کرد و زهد با سجاده‌اش بر دوش من سنگینی کرد.
بی منت معمار که دیده است بنایی
این بال هما سایه بر ایوان من انداخت
هوش مصنوعی: بدون هیچ چشم‌داشتی از معمار، که چه کسی ساختمان‌ها را می‌سازد، این پرنده با بال‌هایش سایه‌ای بر ایوان من انداخته است.
در چشم تو جا داشت تماشای نهانم
صد تیر نگاه تو زمژگان من انداخت
هوش مصنوعی: در چشمان تو باید فضای زیادی برای دیدن رازهای پنهان من وجود می‌داشت، اما نگاه تو مانند تیرهایی بود که به قلب من اصابت کردند.
سرمستی سودای تو گوی زر خورشید
بر چرخ ز یک حمله چوگان من انداخت
هوش مصنوعی: شادی و سرور ناشی از عشق تو باعث شد که گویی خورشید زرینی بر آسمان به گردن بیفتم و از شدت آن احساس، ضربه‌ای مشابه ضربه‌ی توپ چوگان را تجربه کنم.
گر شاخ گلی بی تو در آغوش گرفتم
آهی شد و آتش به گریبان من انداخت
هوش مصنوعی: اگر شاخ گلی را بدون تو در آغوش گرفتم، آن گل برای من تبدیل به آه و آتش شد، و احساس درد و سوزش را در وجودم ایجاد کرد.
شب دیده به هر رخنه دل دوخته بودم
مکتوب تو را صبح به زندان من انداخت
هوش مصنوعی: در شب، نگاه من به هر جایی بود که دل خود را به آن دوخته بودم، ولی صبح، نامه تو را در زندان من قرار داد.
شب شوق اسیر از خبر وصل رسا بود
شوری به دل از خواب پریشان من انداخت
هوش مصنوعی: در شب پرشور، خبر وصلی به من رسید که باعث شد دل و جانم از خواب آشفته بیدار شود و شوقی عمیق در دل بیفزاید.