شمارهٔ ۱۳۶
از شوق دیده عقل چو تدبیر می گداخت
مجنون برای آینه زنجیر می گداخت
آه دل شکسته اگر دیر می گرفت
پیکان ز تاب جستن این تیر می گداخت
گرگوش سنگ حرف مکافات می شنید
مانند موم آهن شمشیر می گداخت
گر مصلحت حجاب نمی گشت مور عجز
آهی که می کشید دل شیر می گداخت
چون دل به سینه بود نگه شوخ شد اسیر
می شد گر این جوان خجل از پیر می گداخت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از شوق دیده عقل چو تدبیر می گداخت
مجنون برای آینه زنجیر می گداخت
هوش مصنوعی: به خاطر شوق و هیجانی که در دل دارد، عقل از تدبیر و فکر کردن رنج میبرد. مجنون به خاطر عشقش، حتی از زنجیری که او را به آینه وصل کرده، در حال گسستن و آزاد شدن است.
آه دل شکسته اگر دیر می گرفت
پیکان ز تاب جستن این تیر می گداخت
هوش مصنوعی: ای دل شکسته، اگر دیرتر از این تیر پرتاب میشد، از شدت غم و ناراحتی، این تیر دل را میسوزاند.
گرگوش سنگ حرف مکافات می شنید
مانند موم آهن شمشیر می گداخت
هوش مصنوعی: اگر گوش سنگی به سخن عذاب و مجازات گوش دهد، مانند موم در برابر آهن و شمشیر نرم و ذوب میشود.
گر مصلحت حجاب نمی گشت مور عجز
آهی که می کشید دل شیر می گداخت
هوش مصنوعی: اگر مصلحت ایجاب نمیکرد که مور (شاید نشانهای از انسانها) خود را پنهان کند، آهی که از عجز و ناتوانی میکشد، میتوانست دل شیر را هم ذوب کند.
چون دل به سینه بود نگه شوخ شد اسیر
می شد گر این جوان خجل از پیر می گداخت
هوش مصنوعی: زمانی که دل در سینه وجود دارد، نگاه بازیگوش و سرزنده میشود و اگر این جوان از پیر (خود) خجالت بکشد، به آرامی درونش آب میشود و ذوب میگردد.

اسیر شهرستانی