شمارهٔ ۱۰۱
با شکوه همزبان نشود گفتگوی ما
پیچیده همچو گریه نفس در گلوی ما
ما آبروی خویش به عالم نمی دهیم
بیهوده گریه ریخت به خاک آبروی ما
ای دل غمین مباش که در وادی طلب
آوارگی دو اسبه کند جستجوی ما
ما را دلیل بادیه سرگشتگی بس است
منت ز خضر هم نکشد آروزی ما
آسوده ایم با غم شوخی که تا به حشر
آسودگی سراغ نیابد زکوی ما
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با شکوه همزبان نشود گفتگوی ما
پیچیده همچو گریه نفس در گلوی ما
هوش مصنوعی: گفتگوی ما به زیبایی نمیرسد و مثل گریهای که در گلوی انسان مانده، پیچیده و دشوار است.
ما آبروی خویش به عالم نمی دهیم
بیهوده گریه ریخت به خاک آبروی ما
هوش مصنوعی: ما آبرو و اعتبار خود را به هیچ کس نمیفروشیم. اشک و زاری که در غم ما ریخته میشود، به هدر رفته و هیچ ارزشی ندارد.
ای دل غمین مباش که در وادی طلب
آوارگی دو اسبه کند جستجوی ما
هوش مصنوعی: ای دل غمگین، نگران نباش، زیرا در مسیر جستجوی ما، حتی جستجوگرانی چون دو اسب هم به دنبال ما خواهند رفت.
ما را دلیل بادیه سرگشتگی بس است
منت ز خضر هم نکشد آروزی ما
هوش مصنوعی: ما برای سرگشتگیمان در بیابان، دلیلی کافی داریم و امیدی به کمک خضر هم نداریم.
آسوده ایم با غم شوخی که تا به حشر
آسودگی سراغ نیابد زکوی ما
هوش مصنوعی: ما با غم خود راحت هستیم و شوخی میکنیم، چون تا روز قیامت هیچ آسودگی را از جایی جز کوی ما نخواهید یافت.

اسیر شهرستانی