گنجور

قطعهٔ شمارهٔ ۳۴

هر چه بینی نعمت الله بود
به از این خود حکایتی نبود
ذوق ما را چو غایتی نبود
بحر ما را نهایتی نبود
که شنیده ولی سرمستی
همچو او در ولایتی نبود
گفتهٔ عارفان به جان بشنو
به از این خود حکایتی نبود

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر چه بینی نعمت الله بود
به از این خود حکایتی نبود
هوش مصنوعی: هر چیزی که می‌بینی از نعمت‌های خداوند است و هیچ داستانی بالاتر از این حقیقت وجود ندارد.
ذوق ما را چو غایتی نبود
بحر ما را نهایتی نبود
هوش مصنوعی: انگیزه و شوق ما هیچ گاه به پایان نمی‌رسد، همان‌طور که دریا هیچ وقت به انتها نمی‌رسد.
که شنیده ولی سرمستی
همچو او در ولایتی نبود
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که دیگران هم در مورد این موضوع چیزهایی شنیده‌اند، اما مانند او هیچ‌کس در این سرمستی و خوشحالی غوطه‌ور نشده است.
گفتهٔ عارفان به جان بشنو
به از این خود حکایتی نبود
هوش مصنوعی: سخن عارفان را با جان و دل بشنو؛ زیرا هیچ حکایت دیگری از این مهم‌تر نیست.