گنجور

غزل شمارهٔ ۸۶۸

رندانه بیا ساقی و خمخانه به دست آر
دستی بزن و ساغر و پیمانه به دست آر
ذوق ار طلبی یک نفسی همدم ما شو
در مجلس ما منصب شاهانه به دست آر
دل خلوت عشق است در او عقل نگنجد
رو صاحب این خانه و آن خانه به دست آر
سر بر قدم او نه و جان نیز بر آن هم
گر دست دهد دامن جانانه به دست آر
سردار شود هر که رود بر سر دارش
این مرتبهٔ عالی شاهانه به دست آر
در کنج دلت گنج خوشی هست طلب کن
نقدی تو از این گوشهٔ ویرانه به دست آر
از بندگی سید مستان خرابات
جامی بستان و می مستانه به دست آر

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رندانه بیا ساقی و خمخانه به دست آر
دستی بزن و ساغر و پیمانه به دست آر
هوش مصنوعی: ای ساقی، با نیرنگ و زیرکی به سراغ ما بیا و میخانه را در دست بگیر. دستی بزن و جام و پیمانه را به دست ما بسپار.
ذوق ار طلبی یک نفسی همدم ما شو
در مجلس ما منصب شاهانه به دست آر
هوش مصنوعی: اگر به دنبال شادابی و ذوق هستی، یک لحظه به ما بپیوند و در جمع ما مقام عالی را به دست بیاور.
دل خلوت عشق است در او عقل نگنجد
رو صاحب این خانه و آن خانه به دست آر
هوش مصنوعی: دل مانند یک مکان خصوصی عشق است که عقل و اندیشه در آن جایی ندارد. پس برای صاحب این دل و عشق، به دنبال دستیابی به حقیقت و معنا باش.
سر بر قدم او نه و جان نیز بر آن هم
گر دست دهد دامن جانانه به دست آر
هوش مصنوعی: سر را به پاهای او بگذار و جانت را نیز در راه او فدای کن، اگر فرصتی دست دهد، دامن عشق را به دست آور.
سردار شود هر که رود بر سر دارش
این مرتبهٔ عالی شاهانه به دست آر
هوش مصنوعی: هر کسی که به میدان د bravery برود، به مقام بالایی می‌رسد و می‌تواند این مرتبه‌ی شاهانه را به دست آورد.
در کنج دلت گنج خوشی هست طلب کن
نقدی تو از این گوشهٔ ویرانه به دست آر
هوش مصنوعی: در دل تو نعمتی از شادی وجود دارد، آن را جستجو کن و از این گوشهٔ خالی چیزی ارزشمند استخراج کن.
از بندگی سید مستان خرابات
جامی بستان و می مستانه به دست آر
هوش مصنوعی: از خدمت و اطاعت بزرگان خوش‌مرام در میخانه بهره ببر و شراب شاداب و مستانه را در دست بگیر.