گنجور

غزل شمارهٔ ۸۶۹

در گوشهٔ میخانه نشستیم دگر بار
خوردیم می و توبه شکستیم دگر بار
ما و بت ترسا بچه و کوی خرابات
زنار سر زلف ببستیم دگر بار
با محتسب شهر بگوئید که رندیم
در کوی مغان عاشق و مستیم دگر بار
از عقل پریشان که مرا دردسری بود
المنة لله که برستیم دگر بار
سر حلقهٔ رندان خرابات جهانیم
پنهان نتوان کرد که هستیم دگر بار
در خلوت دیده به حضوری که چه گویم
با نقش خیالش بنشستیم دگر بار
سر در قدمش باخته دستش بگرفتیم
آخر تو چه دانی ز چه دستیم دگر بار
مرغ دلم افتاد به دام سر زلفش
گفتم نتوان جست بجستیم دگر بار
با زاهد مخمور دگر انس نگیریم
جز سید مستان نپرستیم دگر بار

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در گوشهٔ میخانه نشستیم دگر بار
خوردیم می و توبه شکستیم دگر بار
هوش مصنوعی: در گوشهٔ میخانه نشسته‌ایم و دوباره مشغول نوشیدن می‌شویم و عهد و پیمان خود را برای ترک این کار دوباره می‌شکنیم.
ما و بت ترسا بچه و کوی خرابات
زنار سر زلف ببستیم دگر بار
هوش مصنوعی: ما در جایی قرار داریم که بین عبادت خداوند و دل‌مشغولی‌های دنیوی فاصله‌ای نیست. ما به خاطر عشق و شور زندگی، خود را به زنجیر محبت بند کرده‌ایم و دوباره به آن فضا برمی‌گردیم.
با محتسب شهر بگوئید که رندیم
در کوی مغان عاشق و مستیم دگر بار
هوش مصنوعی: با نگهبانان شهر صحبت کنید و بگوئید که ما در کوی عارفان عاشق و سرمست هستیم و دیگر بار به این حال ادامه می‌دهیم.
از عقل پریشان که مرا دردسری بود
المنة لله که برستیم دگر بار
هوش مصنوعی: از فکر آشفته‌ام که دلی پر از درد داشتم، خوشحالم که دوباره به آرامش رسیدم.
سر حلقهٔ رندان خرابات جهانیم
پنهان نتوان کرد که هستیم دگر بار
هوش مصنوعی: ما در دنیای خرابات، گروهی از رندها هستیم و نمی‌توانیم آنچه که هستیم را مخفی کنیم. بار دیگر به وجود خودمان اشاره می‌کنیم.
در خلوت دیده به حضوری که چه گویم
با نقش خیالش بنشستیم دگر بار
هوش مصنوعی: در تنهایی و تنها به یاد او نشسته‌ام و نمی‌دانم چه بگویم، دوباره به تصویر او فکر می‌کنم.
سر در قدمش باخته دستش بگرفتیم
آخر تو چه دانی ز چه دستیم دگر بار
هوش مصنوعی: ما تمام تلاش خود را کردیم و به پای او افتادیم، اما تو از چه حال و احوال ما بی‌خبری و چه می‌دانی که ما چه حال و روزی داریم.
مرغ دلم افتاد به دام سر زلفش
گفتم نتوان جست بجستیم دگر بار
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در دلم پرواز می‌کرد، در چنگال موهای او گرفتار شد. به خودم گفتم که دیگر نمی‌توانم از این دام فرار کنم و دوباره به دنبال آزادی نخواهم رفت.
با زاهد مخمور دگر انس نگیریم
جز سید مستان نپرستیم دگر بار
هوش مصنوعی: دیگر با زاهد مستی که از دنیا بی‌خبر است، دوستی نخواهیم کرد و جز آن کسی که در مسیر عرفان و عشق الهی گام برمی‌دارد را نمی‌پرستیم.