غزل شمارهٔ ۷۳
ساقی ز کرم نواخت ما را
خمخانه بریخت بر سر ما
ما جام و بر آب چون حبابیم
دریاب ز ما و ما ز دریا
عشقست که هیچ جا ندارد
هر جا می جو تو جای بی جا
در دیدهٔ مست ما توان دید
آن نور ولی به چشم بینا
آئینه از او وجود دارد
او نیز به آینه هویدا
با شمع جمال او چه باشد
پروانهٔ عقل بی سر و پا
رندیم و حریف نعمت الله
هرگز نکنیم توبه حاشا
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقی ز کرم نواخت ما را
خمخانه بریخت بر سر ما
هوش مصنوعی: دوست مشروبفروش با لطف و محبتش به ما توجه کرد و میخ که در میخانه بود، سر ما را پر کرد.
ما جام و بر آب چون حبابیم
دریاب ز ما و ما ز دریا
هوش مصنوعی: ما مانند حبابهایی هستیم که بر روی آب شناورند. به ما توجه کن، چرا که ما و دریا به یکدیگر وابستهایم.
عشقست که هیچ جا ندارد
هر جا می جو تو جای بی جا
هوش مصنوعی: عشق چیزی است که متعلق به هیچ مکان خاصی نیست؛ هر جا که به دنبالش بروی، در آنجا پیدا نخواهی کرد.
در دیدهٔ مست ما توان دید
آن نور ولی به چشم بینا
هوش مصنوعی: در چشمان مست ما امکان دیدن آن نور وجود دارد، اما تنها با چشم بصیرت و آگاهی میتوان آن را مشاهده کرد.
آئینه از او وجود دارد
او نیز به آینه هویدا
هوش مصنوعی: آئینه وجود دارد چون او وجود دارد و او هم از طریق آئینه نمایان است.
با شمع جمال او چه باشد
پروانهٔ عقل بی سر و پا
هوش مصنوعی: پروانهای که عقل و درک ندارد، در برابر زیبایی او چه اهمیتی دارد؟
رندیم و حریف نعمت الله
هرگز نکنیم توبه حاشا
هوش مصنوعی: ما رند هستیم و هرگز از دمی که در کنار نعمت الله هستیم پشیمان نخواهیم شد.