گنجور

غزل شمارهٔ ۷۰

دردمندانیم و مانده بی دوا
همدم و همدرد ما هم درد ما
غرق در دریای بی پایان شدیم
غیر ما دیگر نباشد آشنا
آبرو جوئی بیا از ما بجو
تا بیابی آبروی ما ز ما
رو فنا شو تا بقا یابی ز عشق
بینوا شو تا ازو یابی نوا
بر در میخانه مست افتاده ایم
بی حجاب و فارغ از هر دو سرا
از وجود و از عدم آسوده ایم
باز رسته از فنا و از بقا
رند و سرمستیم در کوی مغان
نعمت الله گر همی جوئی بیا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دردمندانیم و مانده بی دوا
همدم و همدرد ما هم درد ما
هوش مصنوعی: ما افرادی هستیم که در رنج و درد به سر می‌بریم و به درمانی دست نیافته‌ایم. همدم و همدرد ما نیز همانند ما، دردهای مشترکی را تجربه می‌کند.
غرق در دریای بی پایان شدیم
غیر ما دیگر نباشد آشنا
هوش مصنوعی: ما در عمق دریای وسیع و بی‌نهایت غوطه‌ور شده‌ایم و هیچ‌کس دیگر جز ما دیگر را نمی‌شناسد.
آبرو جوئی بیا از ما بجو
تا بیابی آبروی ما ز ما
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آبرو هستی، از ما بخواه تا تو بتوانی آبروی ما را نیز به دست آوری.
رو فنا شو تا بقا یابی ز عشق
بینوا شو تا ازو یابی نوا
هوش مصنوعی: برای دستیابی به جاودانگی، خود را فانی کن و از عشق رنج‌ها بپذیر تا بتوانی صدای عشق را بشنوی.
بر در میخانه مست افتاده ایم
بی حجاب و فارغ از هر دو سرا
هوش مصنوعی: ما در کنار میخانه با حالتی شاد و بدون حجاب نشسته‌ایم و از هر دو عالم بی‌خبر و آزاد هستیم.
از وجود و از عدم آسوده ایم
باز رسته از فنا و از بقا
هوش مصنوعی: ما از وجود و عدم رهایی یافته‌ایم و از فنا و بقا آزاد هستیم.
رند و سرمستیم در کوی مغان
نعمت الله گر همی جوئی بیا
هوش مصنوعی: ما در کوی مغان، سرمست و آزاد هستیم. اگر به دنبال نعمت و خوشی هستی، بیا و به ما بپیوند!

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۰ به خوانش سید جابر موسوی صالحی