گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۰

هر کجا صاحبجمالی رو نمود
روی او دیدم چو برقع برگشود
دیدمش در آینه عین العیان
آینه او بود دوری می نمود
آفتاب خاطرم تا روشنست
ذرهٔ بی مهر او هرگز نبود
هر چه موجودست از جود ویست
خود کجا موجود باشد بی وجود
ساجد و مسجود نزد ما یکیست
سجده می کن تا ببینی در سجود
دوش رفتم درخرابات مغان
ساقی سرمست دیدم یار بود
نکته های عارفانه سیدم
خود به خود می گفت و از خود می شنود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر کجا صاحبجمالی رو نمود
روی او دیدم چو برقع برگشود
هوش مصنوعی: هر جا که یک زیبای معروف ظاهر شد، چهره‌اش را مانند پرده‌ای که کنار زده‌اند دیدم.
دیدمش در آینه عین العیان
آینه او بود دوری می نمود
هوش مصنوعی: او را در آینه دیدم، همان‌طور که هست؛ اما آینه به من نشان می‌داد که او دور است.
آفتاب خاطرم تا روشنست
ذرهٔ بی مهر او هرگز نبود
هوش مصنوعی: تا وقتی که آفتاب یادم روشن است، هیچ ذره‌ای از بی‌محبتی او وجود ندارد.
هر چه موجودست از جود ویست
خود کجا موجود باشد بی وجود
هوش مصنوعی: هر آنچه در این جهان وجود دارد، از بخشش و عطای او سرچشمه می‌گیرد. بدون وجود او، هیچ چیز نمی‌تواند وجود داشته باشد.
ساجد و مسجود نزد ما یکیست
سجده می کن تا ببینی در سجود
هوش مصنوعی: ساجد و مسجود در نگاه ما هیچ تفاوتی ندارند. وقتی که سجده می‌کنی، به عمق این سجده پی خواهی برد.
دوش رفتم درخرابات مغان
ساقی سرمست دیدم یار بود
هوش مصنوعی: دیشب به محفل می‌خواران رفتم و در آنجا، ساقی سرمست و شاداب را دیدم که یاری در کنار او بود.
نکته های عارفانه سیدم
خود به خود می گفت و از خود می شنود
هوش مصنوعی: سیدم به طور طبیعی و بدون تلاش خاصی نکات عرفانی را بیان می‌کرد و خودش هم از آن‌ها آگاه بود.