غزل شمارهٔ ۶۷
گر بیابی آشنای بحر ما
باز پرس احوال ما از آشنا
عین ما جوئی به عین ما بجو
جز به عین ما نیابی عین ما
هر که او در عشق او فانی شود
از حیات عشق او یابد دوا
دردمندی کو بود همدرد ما
هم ز دُرد درد دل یابد دوا
نقش می بندم خیالش در نظر
گشته روشن چشمم از نور بقا
در خرابات مغان مست و خراب
باده می نوشیم دایم بی ریا
نعمت الله را نهایت هست نیست
کی بود بی ابتدا را انتها
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر بیابی آشنای بحر ما
باز پرس احوال ما از آشنا
هوش مصنوعی: اگر به آشنای ما دریا رسیدی، از او دربارهٔ حال و احوال ما بپرس.
عین ما جوئی به عین ما بجو
جز به عین ما نیابی عین ما
هوش مصنوعی: هر آنچه را که به دنبال ما هستی، از طریق خود ما بیاب. اگر غیر از ما جستجو کنی، به حقیقت ما نخواهی رسید.
هر که او در عشق او فانی شود
از حیات عشق او یابد دوا
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق او غرق شود، از زندگی واقعی عشق او درمانی پیدا میکند.
دردمندی کو بود همدرد ما
هم ز دُرد درد دل یابد دوا
هوش مصنوعی: کسی که دردی دارد، باید همدردی داشته باشد تا در شرایط مشابه، درمانی برای درد دلش پیدا کند.
نقش می بندم خیالش در نظر
گشته روشن چشمم از نور بقا
هوش مصنوعی: تصویر او را در ذهنم به وضوح نقش میزنم و چشمانم از نور باقیمانده، روشن شده است.
در خرابات مغان مست و خراب
باده می نوشیم دایم بی ریا
هوش مصنوعی: در میخانهی عاشقان، ما همیشه به نوشیدن شراب مشغولیم، بی هیچ دورویی و تزویر.
نعمت الله را نهایت هست نیست
کی بود بی ابتدا را انتها
هوش مصنوعی: نعمتهای خداوند هیچ پایانی ندارند و در حقیقت، هیچ کس نمیتواند انتهای آنها را تصور کند. همچنین، چیزی که بیپایان و بینهایت است، نمیتواند محدود به زمان یا مکان شود.