گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۹

یک دم بی می نمی توان بود
بی می خود حی نمی توان بود
بی عشق دمی نمی توان زیست
بی ساغر می نمی توان بود
ما سایه و عشق یار خورشید
بی بودن وی نمی توان بود
بی جام شراب و عشق لیلی
مجنون در حی نمی توان بود
مستیم و خراب و لاابالی
بی نالهٔ نی نمی توان بود
تا کی غم این و آن توان خورد
در ماندهٔ کی نمی توان بود
بی بود وجود نعمت الله
والله که شی نمی توان بود

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک دم بی می نمی توان بود
بی می خود حی نمی توان بود
هوش مصنوعی: لحظه‌ای بدون شراب نمی‌توان زیست و بدون شراب، نمی‌توان اینجا زندگی کرد.
بی عشق دمی نمی توان زیست
بی ساغر می نمی توان بود
هوش مصنوعی: بدون عشق حتی برای یک لحظه نمی‌توان زندگی کرد و بدون شراب هم نمی‌توان خوشگذرانی کرد.
ما سایه و عشق یار خورشید
بی بودن وی نمی توان بود
هوش مصنوعی: ما نمی‌توانیم بدون وجود یار، وجود خود را همچون سایه‌ای از عشق او تصور کنیم. عشق او برای ما همچون خورشید است که سایه ما به واسطه‌ آن معنا پیدا می‌کند.
بی جام شراب و عشق لیلی
مجنون در حی نمی توان بود
هوش مصنوعی: بدون نوشیدن شراب و عشق لیلی، نمی‌توان در این دنیا زندگی کرد.
مستیم و خراب و لاابالی
بی نالهٔ نی نمی توان بود
هوش مصنوعی: ما سرخوش و بی‌خیال هستیم و نمی‌توانیم بدون صدای نی، که نشان‌دهندهٔ احوالاتمان باشد، زندگی کنیم.
تا کی غم این و آن توان خورد
در ماندهٔ کی نمی توان بود
هوش مصنوعی: مدت زیادی نمی‌توان به غم دیگران فکر کرد و خود را در این اندوه غرق کرد. بالاخره باید از این حال خارج شد و زندگی را ادامه داد.
بی بود وجود نعمت الله
والله که شی نمی توان بود
هوش مصنوعی: وجود نعمت‌های خداوند بدون او معنا ندارد و به یقین هیچ چیزی نمی‌تواند وجود داشته باشد.