گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۸

آن لحظه که جان در تتق غیب نهان بود
در دیدهٔ ما نقش خیال تو عیان بود
بودیم نشان کردهٔ عشق تو در آن حال
هر چند در آن حال نه نام و نه نشان بود
عشق تو خیالی است که ما زنده از آنیم
بی عشق تو دل زنده زمانی نتوان بود
ما نقش خیال تو نه امروز نگاریم
کز روز ازل جان به خیالت نگران بود
گفتی که در آئینه به جز ما نتوان دید
چندان که نمودی و بدیدیم همان بود
خوش آب حیاتست روان از نفس ما
تا هست چنین باشد و تا بود چنان بود
سید قدحی باده به من داد بخوردم
آری چه کنم مصلحت بنده در آن بود

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن لحظه که جان در تتق غیب نهان بود
در دیدهٔ ما نقش خیال تو عیان بود
هوش مصنوعی: در آن لحظه که روح در دنیای پنهان قرار داشت، تصویر خیال تو در چشمان ما به وضوح آشکار بود.
بودیم نشان کردهٔ عشق تو در آن حال
هر چند در آن حال نه نام و نه نشان بود
هوش مصنوعی: در آن لحظه، ما نشانه‌های عشق تو را داشتیم، هرچند در آن زمان نه نامی داشتیم و نه نشانه‌ای از خودمان.
عشق تو خیالی است که ما زنده از آنیم
بی عشق تو دل زنده زمانی نتوان بود
هوش مصنوعی: عشق تو برای ما مثل یک خیال است که ما به زندگی‌امان ادامه می‌دهیم. بدون عشق تو، دل هیچ‌گاه نمی‌تواند زنده بماند.
ما نقش خیال تو نه امروز نگاریم
کز روز ازل جان به خیالت نگران بود
هوش مصنوعی: ما از دیرباز تحت تأثیر تصور تو بوده‌ایم و این امروز نیست که به تصویر تو فکر کنیم؛ بلکه از آغاز خلقت، جان‌مان در خیال تو مشغول بوده است.
گفتی که در آئینه به جز ما نتوان دید
چندان که نمودی و بدیدیم همان بود
هوش مصنوعی: تو گفتی که در آینه غیر از ما کسی را نمی‌توان دید، و ما نیز هر چه از تو نشان دادی همان را دیدیم.
خوش آب حیاتست روان از نفس ما
تا هست چنین باشد و تا بود چنان بود
هوش مصنوعی: زندگی و شکوفایی روح از نفس ما جاری است و تا زمانی که این وضعیت ادامه داشته باشد، همچنان همین‌طور خواهد بود.
سید قدحی باده به من داد بخوردم
آری چه کنم مصلحت بنده در آن بود
هوش مصنوعی: سید قدحی به من جام باده‌ای داد و من نوشیدم. راستش را بخواهم بگویم، در آن لحظه فکر کردم که این برای من بهتر است.