گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۶

بود روزی خواجه ای سالار کرد
می کشیدی درد و می نوشید درد
کیسه های سیم و زر بر هم نهاد
عاقبت غیری ببرد و خواجه مرد
شیشه ای بودش پر از نقش و خیال
اوفتاد آن شیشه و شد خرد و مرد
بر سر پل ساخت خواجه خانه ای
سیل آمد ناگه آن خانه ببرد
هر کجا دیدیم رند سرخوشی
بود و نابود جهان یک سَر شمرد
گر به صورت عارفی رفت از جهان
جان امانت داشت با جانان سپرد
خلعتی از جامهٔ سید بپوش
ور نه خود سهل است خرقه صوف و برد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود روزی خواجه ای سالار کرد
می کشیدی درد و می نوشید درد
هوش مصنوعی: روزی خواجه‌ای وجود داشت که به مقام رهبری نائل شده بود. او در عین حال که رنج و درد را تحمل می‌کرد، با نوشیدنی خود از آن دردها می‌کاست.
کیسه های سیم و زر بر هم نهاد
عاقبت غیری ببرد و خواجه مرد
هوش مصنوعی: عاقبت، کسی که کیسه‌های طلا و نقره را برهم انباشته بود، به دست دیگری از دنیا رفت و خود او جان خود را از دست داد.
شیشه ای بودش پر از نقش و خیال
اوفتاد آن شیشه و شد خرد و مرد
هوش مصنوعی: شیشه‌ای که پر از تصاویر و تصورات زیبا بود، ناگهان افتاد و شکست و به تکه‌های کوچک تبدیل شد.
بر سر پل ساخت خواجه خانه ای
سیل آمد ناگه آن خانه ببرد
هوش مصنوعی: در میانه پل، معمار خانه‌ای بنا کرده بود، اما ناگهان سیلابی رخ داد و آن خانه را از بین برد.
هر کجا دیدیم رند سرخوشی
بود و نابود جهان یک سَر شمرد
هوش مصنوعی: هر جا که رندی سرشار از خوشی پیدا کردیم، جهان را به یک نقطه مختصر و بی‌اهمیت تبدیل می‌دیدیم.
گر به صورت عارفی رفت از جهان
جان امانت داشت با جانان سپرد
هوش مصنوعی: اگر عارفی با چهره‌ای خاص و معنوی از دنیا برود، جانش را که امانتی بوده به خدای خود تسلیم کرده است.
خلعتی از جامهٔ سید بپوش
ور نه خود سهل است خرقه صوف و برد
هوش مصنوعی: لباسی از پوشاک ولی را بر تن کن، وگرنه خود را به راحتی از لباس صوفیان و زاهدان بی‌نیاز می‌کنی.