گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۰

به حکایت شراب نتوان خورد
عشقبازی به عقل نتوان کرد
دُرد دردش دوای جان من است
این چنین درد کی خورد بی درد
عاشقی کار شیر مردان است
کار مردان کجا کند نامرد
آب گل را بگیر خوشبو شو
که گلاب است نزد ما آورد
مژدگانی که عاشق سرمست
می فراوان برای ما آورد
مست باشد مدام مست خراب
از می ما کسی که جا می خورد
نعمت الله را یکی داند
هر که او در دو کون باشد فرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به حکایت شراب نتوان خورد
عشقبازی به عقل نتوان کرد
هوش مصنوعی: نمی‌توان به داستان عشق و محبت با عقل و تفکر نزدیک شد، همان‌طور که نمی‌توان از شراب به درستی بهره‌برداری کرد. عشق و احساسات درک و فهم عقلانی نمی‌پذیرند.
دُرد دردش دوای جان من است
این چنین درد کی خورد بی درد
هوش مصنوعی: دردی که او دارد، درمان درد من است. این‌گونه است که تنها کسی که دردی را حس نکرده، نمی‌تواند این درد را بفهمد.
عاشقی کار شیر مردان است
کار مردان کجا کند نامرد
هوش مصنوعی: عشق ورزی و عاشق شدن، کاری است که فقط از دلیران و مردان واقعی برمی‌آید؛ افرادی که شجاعت و صداقت دارند، نمی‌توانند از عشق به خوبی برآیند.
آب گل را بگیر خوشبو شو
که گلاب است نزد ما آورد
هوش مصنوعی: آب گل را بگیر و خوشبو شو، زیرا گلاب در نزد ما آورده شده است.
مژدگانی که عاشق سرمست
می فراوان برای ما آورد
هوش مصنوعی: خبر خوب این است که عاشقان خوشحال و سرمست، شادی و خوشی بسیاری برای ما به ارمغان آورده‌اند.
مست باشد مدام مست خراب
از می ما کسی که جا می خورد
هوش مصنوعی: همیشه باید در حال خوشی و شوق بود. کسی که در میخانه و بین شراب مست می‌شود، اگر لحظه‌ای غفلت کند و جا بیفتد، به دردسر خواهد افتاد.
نعمت الله را یکی داند
هر که او در دو کون باشد فرد
هوش مصنوعی: هر کسی که نعمت‌های الهی را درک کند و در دو جهان (دنیا و آخرت) به یکتایی خداوند ایمان داشته باشد، او را یکی می‌داند.