گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۲

نوری است که وصفش به ستاره نتوان کرد
او را نتوان دید و نظاره نتوان کرد
با عشق در افتادم و تقدیر چنین بود
تدبیر نمی دانم و چاره نتوان کرد
سریست در این سینه که با کس نتوان گفت
نامش نتوان برد و اشاره نتوان کرد
بزمیست ملوکانه و رندان همه سرمست
از ما و چنین بزم کناره نتوان کرد
نقشش نه نگاریست که بر دست توان بست
او را به سر دست سواره نتوان کرد
ای دوست غنیمت شمر این عمر عزیزت
آری طمع عمر دوباره نتوان کرد
سید دهدم هر نفسی خلعت خاصی
الطاف خداوند شماره نتوان کرد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نوری است که وصفش به ستاره نتوان کرد
او را نتوان دید و نظاره نتوان کرد
هوش مصنوعی: این نور آنچنان خاص و بی‌نظیر است که نمی‌توان توصیفش کرد، و دیدن یا نظاره کردن آن نیز ممکن نیست.
با عشق در افتادم و تقدیر چنین بود
تدبیر نمی دانم و چاره نتوان کرد
هوش مصنوعی: من با عشق به مبارزه پرداختم و سرنوشت این گونه رقم خورد، نمی‌دانم چگونه باید تدبیر کنم و هیچ راه حلی نیز برای مشکل خود پیدا نکرده‌ام.
سریست در این سینه که با کس نتوان گفت
نامش نتوان برد و اشاره نتوان کرد
هوش مصنوعی: در این سینه، رازی وجود دارد که نمی‌توان به هیچ کس گفت یا نامش را بر زبان آورد و حتی نمی‌توان به آن اشاره کرد.
بزمیست ملوکانه و رندان همه سرمست
از ما و چنین بزم کناره نتوان کرد
هوش مصنوعی: این مراسم بسیار باشکوه و سلطنتی است و همه مهمانان در حال خوشگذرانی و سرخوشی هستند. نمی‌توان در چنین جشنی فاصله و جدایی ایجاد کرد.
نقشش نه نگاریست که بر دست توان بست
او را به سر دست سواره نتوان کرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آنچه که در نقش و تصویر یک فرد مشاهده می‌شود، قابل لمس و کنترل نیست. نمی‌توان او را تنها به خاطر ظاهرش بر فراز دست‌ها بلند کرد و این نشان‌دهنده‌ی عمق و پیچیدگی شخصیت او است.
ای دوست غنیمت شمر این عمر عزیزت
آری طمع عمر دوباره نتوان کرد
هوش مصنوعی: ای دوست، این عمر گران‌قدر را فرصتی بدان و از آن بهره ببر، زیرا نمی‌توانی به زندگی دوباره امید داشته باشی.
سید دهدم هر نفسی خلعت خاصی
الطاف خداوند شماره نتوان کرد
هوش مصنوعی: هر لحظه‌ای که می‌گذرد، خداوند رحمت و نعمت ویژه‌ای به من می‌بخشد که نمی‌توان آن را شماره کرد.