گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۲

هر کس که هوای ما ندارد
گویا خبر از خدا ندارد
آنکس که نخورد دُردی درد
بی درد بُود دوا ندارد
هر چند که شاه ذوق دارد
ذوقی چو من گدا ندارد
در بحر محیط عشق غرقیم
جز ما خبری ز ما ندارد
مائیم و نوای بینوائی
بلبل به از این نوا ندارد
نابینا خود خدا نبیند
چون جام جهان نما ندارد
عشقست که عاشقست و معشوق
باشد همه جا و جا ندارد
جان است از آن بما نیاید
عمر است از آن وفا ندارد
سید مست است و جام بر دست
دست از می و جام واندارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر کس که هوای ما ندارد
گویا خبر از خدا ندارد
هوش مصنوعی: هر کسی که به ما اهمیت نمی‌دهد، به نظر می‌رسد از وجود خداوند بی‌خبر است.
آنکس که نخورد دُردی درد
بی درد بُود دوا ندارد
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی خود تجربه تلخی نداشته باشد و به نوعی دچار مشکلات و چالش‌های روحی نشده باشد، نمی‌تواند به بهبودی برسد و به درمان دردهایش بپردازد.
هر چند که شاه ذوق دارد
ذوقی چو من گدا ندارد
هوش مصنوعی: هرچند که پادشاه از ذوق و قریحه‌ برخوردار است، اما احساسات و هنر من که یک فرد عادی هستم، را ندارد.
در بحر محیط عشق غرقیم
جز ما خبری ز ما ندارد
هوش مصنوعی: ما در دل دریاگونه عشق غرق شده‌ایم و هیچ کس جز ما از حال و روز ما باخبر نیست.
مائیم و نوای بینوائی
بلبل به از این نوا ندارد
هوش مصنوعی: ما در حال حاضر به شنیدن صدای غمگین بلبل پرداخته‌ایم و این نوای دردناک را به هر چیز دیگری ترجیح می‌دهیم.
نابینا خود خدا نبیند
چون جام جهان نما ندارد
هوش مصنوعی: نابینا نمی‌تواند خدا را ببیند، چون ابزار دیدن ندارد.
عشقست که عاشقست و معشوق
باشد همه جا و جا ندارد
هوش مصنوعی: عشق است که در دل عاشق حضور دارد و معشوق در هر جایی وجود دارد، اما هیچ مکان مشخصی را نمی‌توان برای آن تعیین کرد.
جان است از آن بما نیاید
عمر است از آن وفا ندارد
هوش مصنوعی: زندگی ما به خاطر عشق و دوستی است، اما عمر ما به وفاداری و ماندگاری این احساس وابسته نیست.
سید مست است و جام بر دست
دست از می و جام واندارد
هوش مصنوعی: یک سید مست با جام در دست خود، از شراب و جام فاصله می‌گیرد و آن‌ها را کنار می‌گذارد.