گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۱

پادشاهی گدای او دارد
سلطنت بی نوای او دارد
هر کجا خسرویست در عالم
جان شیرین برای او دارد
نور دیده ز چشمش اندازم
دیگری گر به جای او دارد
مدتی شد که این دل مستم
عاشقانه هوای او دارد
جان فدای بلای بالایش
که دل من بلای او دارد
عشق مست است و جام می بر دست
عقل مسکین چه پای او دارد
نعمت الله با چنین نعمت
چشم جان بر عطای او دارد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پادشاهی گدای او دارد
سلطنت بی نوای او دارد
هوش مصنوعی: پادشاهی که در واقع گدای اوست، سلطنتی دارد که اصلاً بر پایه ندار بودن او بنا شده است.
هر کجا خسرویست در عالم
جان شیرین برای او دارد
هوش مصنوعی: هر جا که یک پادشاه یا فرد بزرگ و با شرافت وجود داشته باشد، جان شیرین و ارزشمند را برای او به عنوان نشانه‌ای از احترام و محبت فرامی‌خواند.
نور دیده ز چشمش اندازم
دیگری گر به جای او دارد
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به هیچکس به اندازه او نگاه کنم، حتی اگر کسی دیگر در جای او باشد.
مدتی شد که این دل مستم
عاشقانه هوای او دارد
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که دل عاشق و شیدای من، به شدت و با شوق فراوان خواهان اوست.
جان فدای بلای بالایش
که دل من بلای او دارد
هوش مصنوعی: من جانم را فدای زیبایی او می‌کنم، زیرا قلب من به شدت به او دلبسته است.
عشق مست است و جام می بر دست
عقل مسکین چه پای او دارد
هوش مصنوعی: عشق حالت و حالتی مست مانند دارد و در دستانش مثل جام می است. عقل بیچاره و ضعیف چه جایگاهی در برابر عشق دارد؟
نعمت الله با چنین نعمت
چشم جان بر عطای او دارد
هوش مصنوعی: نعمت‌های الهی به قدری ارزشمندند که با دیدگاه دل، باید بر بخشش‌های او تمرکز کرد و از آن‌ها بهره‌مند شد.