غزل شمارهٔ ۶۲۴
هوای درد بی درمان که دارد
سر سودای بی سامان که دارد
رفیق راه بی پایان که جوید
خیال مجلس جانان که دارد
همه کس طالب آنند و ما هم
ازین بگذر ببین تا آن که دارد
چو کفر زلف او دین و دلم برد
نظر بر خاطر ایمان که دارد
مرا مهمان جان است او شب و روز
چنین شاهی بگو مهمان که دارد
قدح گردید اکنون نوبت ماست
درین دوران چنین دوران که دارد
به عشقش چون مجال خود ندارم
بگو پروای خان و مان که دارد
چو من از جان و دل کردم تبرا
غم از دشوار و از آسان که دارد
هوس دارم که جان خود ببازم
ولی سید نظر بر بان که دارد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هوای درد بی درمان که دارد
سر سودای بی سامان که دارد
هوش مصنوعی: کسی در دل خود آرزوی درد و رنجی را دارد که درمانی برای آن وجود ندارد و از این وضعیت ناآرامی و بینظمی رنج میبرد.
رفیق راه بی پایان که جوید
خیال مجلس جانان که دارد
هوش مصنوعی: دوستی که در پی راهی بیپایان است، آرزوی برگزاری مجلسی را دارد که جانش را شاد کند.
همه کس طالب آنند و ما هم
ازین بگذر ببین تا آن که دارد
هوش مصنوعی: همه افراد به دنبال چیزی هستند و ما هم از آن عبور کردهایم، حالا ببین که چه کسی واقعاً آن را دارد.
چو کفر زلف او دین و دلم برد
نظر بر خاطر ایمان که دارد
هوش مصنوعی: زلفهای او به قدری زیبا و جذاب هستند که ایمان و اعتقاد من را تحت تأثیر قرار داده و دل من را به کفر واداشته است. به همین خاطر، به منجر به نگرش جدیدی درباره باورهایم شدهام.
مرا مهمان جان است او شب و روز
چنین شاهی بگو مهمان که دارد
هوش مصنوعی: من همواره مهمان جانم هستم و این پادشاهی است که در شب و روز با من است. بگو چه کسی میتواند چنین مهمانی داشته باشد؟
قدح گردید اکنون نوبت ماست
درین دوران چنین دوران که دارد
هوش مصنوعی: امروز زمان ما فرا رسیده است و اکنون نوبت ماست که در این دوره خاص و تغییرات آن فعالیت کنیم.
به عشقش چون مجال خود ندارم
بگو پروای خان و مان که دارد
هوش مصنوعی: به خاطر عشق او، من دیگر فرصتی برای خود ندارم. پس بگو که او نگران مقام و جایگاه خودش نیست.
چو من از جان و دل کردم تبرا
غم از دشوار و از آسان که دارد
هوش مصنوعی: من از دل و جان خود، از هر نوع غمی بر کنار شدم، چه در سختی و چه در آسانی، زیرا کسی که خودش را از غمها دور کند، آرامش واقعی را تجربه میکند.
هوس دارم که جان خود ببازم
ولی سید نظر بر بان که دارد
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که جانم را فدای تو کنم، اما تو به آن بانویی که نظر به او داری توجه بیشتری داری.

شاه نعمتالله ولی