گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۶

ساز عشقش نوای دل سازد
دُرد دردش دوای دل سازد
لطف سازنده بین که بر سازش
هر چه سازد برای دل سازد
به خدا کار دل رها کردیم
کار دل هم خدای دل سازد
آتش عشق جان ما را سوخت
سوختگان را هوای دل سازد
دل مقامی خوشست از آن دلدار
جای خود در سرای دل سازد
دل صاحبدلی به دست آور
تا تو را آشنای دل سازد
نعمت الله می نوازد ساز
بشنو کز نوای دل سازد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساز عشقش نوای دل سازد
دُرد دردش دوای دل سازد
هوش مصنوعی: آهنگ عشق او دل را شاد می‌کند و درد او درمانی برای دل می‌شود.
لطف سازنده بین که بر سازش
هر چه سازد برای دل سازد
هوش مصنوعی: لطف خداوندی را در نظر بگیر که هر چیزی را که می‌سازد، به نفع دل و روح ما می‌سازد.
به خدا کار دل رها کردیم
کار دل هم خدای دل سازد
هوش مصنوعی: ما با خداوند کار دل را رها کردیم و به او اعتماد داریم که خود برای دل‌مان بهترین‌ها را فراهم خواهد کرد.
آتش عشق جان ما را سوخت
سوختگان را هوای دل سازد
هوش مصنوعی: عشق مانند آتش، جان ما را سوزاند و کسانی که در آتش عشق سوخته‌اند، دلشان به یاد این احساس زنده است.
دل مقامی خوشست از آن دلدار
جای خود در سرای دل سازد
هوش مصنوعی: دل جایگاهی خوش و آرام دارد، زیرا معشوق در قلب خود جا دارد و با او ارتباطی عمیق برقرار کرده است.
دل صاحبدلی به دست آور
تا تو را آشنای دل سازد
هوش مصنوعی: دل کسی را به دست بیاور که دلش پربار و پُر از محبت است، تا او بتواند تو را با دنیای عشق و احساس آشنا کند.
نعمت الله می نوازد ساز
بشنو کز نوای دل سازد
هوش مصنوعی: خداوند نعمت‌هایش را به ما هدیه می‌دهد و صدا و نواهایی که از دل برمی‌آید را بشنوید.