گنجور

غزل شمارهٔ ۵۹۴

عهد با زلف تو بستیم خدا می داند
سر موئی نشکستیم خدا می داند
با خیال تو نشستیم به هر حال که بود
نزد غیری ننشستیم خدا می داند
هر خیالی که گشادیم به رویش دیده
در زمان نقش نو بستیم خدا می داند
سر ما از نظر اهل نظر پنهان نیست
در همه حال که هستیم خدا می داند
در دل ما نتوان یافت هوای دگری
جز خدا را نپرستیم خدا می داند
گر همه خلق جهان مستی ما دانستند
گو بدانند که مستیم خدا می داند
درخرابات مغان سید سرمستانیم
تو چه دانی ز چه دستیم خدا می داند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عهد با زلف تو بستیم خدا می داند
سر موئی نشکستیم خدا می داند
هوش مصنوعی: ما عهد کردیم که به هیچ دلیلی از عشق و محبت تو فاصله نگیریم و هیچ کدام از این پیمان را شکستیم. فقط خداوند است که از این حقیقت مطلع است.
با خیال تو نشستیم به هر حال که بود
نزد غیری ننشستیم خدا می داند
هوش مصنوعی: ما با یاد تو در هر شرایط و حالتی نشسته‌ایم و هرگز در کنار دیگری ننشسته‌ایم، خدا می‌داند.
هر خیالی که گشادیم به رویش دیده
در زمان نقش نو بستیم خدا می داند
هوش مصنوعی: ما هر فکر و تصوری که داشتیم، با دید خود در زمان به شکلی تازه تر ترسیم کردیم و تنها خدا از آنچه در دل داریم آگاه است.
سر ما از نظر اهل نظر پنهان نیست
در همه حال که هستیم خدا می داند
هوش مصنوعی: ما از دید متخصصان پنهان نیستیم و در هر شرایطی، خدا از حال ما باخبر است.
در دل ما نتوان یافت هوای دگری
جز خدا را نپرستیم خدا می داند
هوش مصنوعی: در دل ما جایی برای هیچ عشق و آرزوی دیگری غیر از عشق به خدا وجود ندارد، و تنها خداست که از این احساس باخبر است.
گر همه خلق جهان مستی ما دانستند
گو بدانند که مستیم خدا می داند
هوش مصنوعی: اگر همه مردم دنیا بفهمند که ما در حال مستی هستیم، خوب است؛ اما بدانند که در واقع ما فقط خداوند را می‌شناسیم و او به حال ما آگاه است.
درخرابات مغان سید سرمستانیم
تو چه دانی ز چه دستیم خدا می داند
هوش مصنوعی: ما در میخانه‌ها و محفل‌های عیش و شادی قرار داریم و از حال خود آگاهیم. تو از باطن وجود ما چه خبر داری؟ فقط خداست که به راز و حقیقت ما واقف است.

حاشیه ها

1396/03/05 21:06
کسرا

خیلی زیباست

1397/06/07 01:09
بیگانه

به به... بسیار ناب و زیبا...

1398/05/29 15:07
سلامان

در بیت سوم، کلمه "نو" بایستی به "تو" تغییر کند.
هر خیالی که گشادیم به رویش دیده
در زمان نقش تو بستیم خدا می داند

1399/06/04 12:09
آمین

خیلی شعر خوبیه.

1399/06/04 13:09
آمین

عال بود

1402/07/25 19:09
ابوتراب. عبودی

با سلام و عرص ادب محضر استادان عزیز و فرهیخته

 

صنما دل به  تو بستیم خدا می داند

از می عشق تو مستیم خدا می داند

تا که بر مسند دل عشق تو را بنشاندیم

چشم سر بـر همه بستیم خدا می داند

دل به سودای تو دادیم هم از روز نخست

عهـدو پیمان نشکستیم خــدا می داند

تا که دل را به سر زلف تو دادیم گره

ما ز هـر غیــر گسستیم خـدا می داند

بوی پیراهنت ای گل همه جا پیچیده

سر راه تو چو یعقوب نشستیم خدا می داند

دوش می گفت(عبودی)به عزیزان اینسان

جان نثاران تـــــو هستیم خــــدا می داند

 

با احترام،دیوان ابوتراب عبودی،چاپ دوم