گنجور

غزل شمارهٔ ۵۹۰

خستهٔ عشق تو بیچاره شفا را چه کند
مبتلای غم تو غیر بلا را چه کند
کشتهٔ عشق تو چون از تو بلا می بیند
همچو منصور فنا دار بقا را چه کند
دردمندی که چو ما دُردی دردت نوشد
با چنین درد خوشی صاف دوا را چه کند
آنکه در میکدهٔ عشق تو یابد جائی
نزهت باغچهٔ هر دو سرا را چه کند
بندهٔ عشق تو چون سید هر سلطانست
منصب دینی و عقبای گدا را چه کند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خستهٔ عشق تو بیچاره شفا را چه کند
مبتلای غم تو غیر بلا را چه کند
هوش مصنوعی: عاشق تو چنان خسته و درمانده است که حتی از شفا و بهبودی هم هیچ انتظاری ندارد و شخصی که در غم تو گرفتار شده، نمی‌تواند به چیز دیگری فکر کند جز این درد و مصیبت.
کشتهٔ عشق تو چون از تو بلا می بیند
همچو منصور فنا دار بقا را چه کند
هوش مصنوعی: محبوب من، کسی که به خاطر عشق تو رنج می‌کشد، مانند منصور که در مواجهه با مشکلات و مصائب قرار دارد، چاره‌ای جز پذیرش نابودی و فنا ندارد.
دردمندی که چو ما دُردی دردت نوشد
با چنین درد خوشی صاف دوا را چه کند
هوش مصنوعی: کسی که مثل ما زخم‌خورده است و درد را به جان می‌خرد، با وجود چنین دردی، چطور می‌تواند از درمان صاف و بی‌درد لذت ببرد؟
آنکه در میکدهٔ عشق تو یابد جائی
نزهت باغچهٔ هر دو سرا را چه کند
هوش مصنوعی: کسی که در میکدهٔ عشق به آرامش و جایگاهی دست پیدا کند، چه نیازی به بهشت و باغ‌های هر دو دنیا دارد؟
بندهٔ عشق تو چون سید هر سلطانست
منصب دینی و عقبای گدا را چه کند
هوش مصنوعی: مردی که عاشق توست، همانند یک سید در برابر هر پادشاهی است. پس چه اهمیتی دارد که او جایگاه مذهبی داشته باشد یا به عنوان یک گدا به زندگی خود ادامه دهد؟