غزل شمارهٔ ۵۶۷
هر که او را خبر از اهل دلانش باشد
یاری اهل دلان در دل و جانش باشد
دردمندی که به جان دُردی دردش نوشد
راحت جان طلبی در دو جهانش باشد
آتش عشق دلم سوخت چنان داغی را
در قیامت چو بجویند نشانش باشد
دیدهٔ اهل نظر نور از او می یابد
این چنین نور چنان عین عیانش باشد
عاقل ار عشق ندارد بر ما آنش نیست
رند مستی طلب ای دوست که آنش باشد
هر گدائی که بود بر در سلطان دائم
همچو ما بر دو جهان حکم روانش باشد
نعمت الله بسی بندگی سید کرد
لاجرم منصب عالی چنانش باشد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر که او را خبر از اهل دلانش باشد
یاری اهل دلان در دل و جانش باشد
هوش مصنوعی: هر کس که از وضعیت و حال اهل دل باخبر باشد، در درون و جانش به یاری آنها خواهد پرداخت.
دردمندی که به جان دُردی دردش نوشد
راحت جان طلبی در دو جهانش باشد
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی دچار رنج و درد است، وقتی دردش با آرامش یا تسکینی برطرف شود، در هر دو دنیای مادی و معنوی آرامش و راحتی را جستجو میکند.
آتش عشق دلم سوخت چنان داغی را
در قیامت چو بجویند نشانش باشد
هوش مصنوعی: آتش عشق در دلم به قدری سوزان شده که اگر روز قیامت دنبال نشانی از آن بگردند، ردش را پیدا میکنند.
دیدهٔ اهل نظر نور از او می یابد
این چنین نور چنان عین عیانش باشد
هوش مصنوعی: چشم افراد آگاه و با بینش به واسطهٔ او روشنایی میگیرد؛ چنان که این نور، به وضوح و عینیت برای آنها نمایان است.
عاقل ار عشق ندارد بر ما آنش نیست
رند مستی طلب ای دوست که آنش باشد
هوش مصنوعی: اگر عاقل به عشق ما توجهی ندارد، این یکی عشق نیست. ای دوست، رندانه باید شیدایی جست، چون آن عشق واقعی در همین شیدایی است.
هر گدائی که بود بر در سلطان دائم
همچو ما بر دو جهان حکم روانش باشد
هوش مصنوعی: هر فقیر و گدایی که به درگاه سلطان بیاید، مثل ما در دو جهان حکم و تاثیر دارد.
نعمت الله بسی بندگی سید کرد
لاجرم منصب عالی چنانش باشد
هوش مصنوعی: خداوند به کسی که به خوبی خدمت کند و بندگی کند، نعمتهای بسیاری میبخشد و او را به مقام بالا و با ارزشی میرساند.

شاه نعمتالله ولی