غزل شمارهٔ ۵۵۶
بحر عشقش را کران پیدا نشد
واصل دریای او جز ما نشد
در سرابستان مستان ره نبرد
هر که چون ما سو به سو جویا نشد
دیدهٔ ما تا نظر از وی نیافت
چشم نابینای ما بینا نشد
جان ما تا مبتلای او نگشت
کار دل در عاشقی والا نشد
سرفرازی در میان ما نیافت
هر که را سر در سر سودا نشد
در حریم عشق عاشق پی نبرد
در ره معشوق تا پویا نشد
هر پریشان کو نشد از جمع ما
دولت پنهانیش پیدا نشد
هر که آمد سوی ما سرمست رفت
هیچکس تشنه از این دریا نشد
تا حدیث عشقبازی گفته اند
همچو سید دیگری گویا نشد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بحر عشقش را کران پیدا نشد
واصل دریای او جز ما نشد
هوش مصنوعی: عشق او بیپایان و بیکرانه است و هیچ کسی به عمق واقعی اش نرسیده جز ما.
در سرابستان مستان ره نبرد
هر که چون ما سو به سو جویا نشد
هوش مصنوعی: در سرابستان، هیچ کس نتوانست مانند ما در جستجوی حقایق و مقاصد خود، به این سو و آن سو برود و راهی پیدا کند.
دیدهٔ ما تا نظر از وی نیافت
چشم نابینای ما بینا نشد
هوش مصنوعی: چشم ما تا زمانی که به زیبایی او ننگرد، نابینا خواهد بود و دیدن حقیقت را از دست خواهد داد.
جان ما تا مبتلای او نگشت
کار دل در عاشقی والا نشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که ما به عشق او دچار نشدیم، دل ما در عشق به بلندی و والایی نرسید.
سرفرازی در میان ما نیافت
هر که را سر در سر سودا نشد
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال خواستهها و آرزوهایش نباشد و تلاشی برای رسیدن به آنها نکند، نمیتواند در میان ما احترام و اعتبار پیدا کند.
در حریم عشق عاشق پی نبرد
در ره معشوق تا پویا نشد
هوش مصنوعی: در فضای عشق، عاشق نمیتواند به ماهیت عشق پی ببرد و تنها زمانی در مسیر معشوق قرار میگیرد که با زندگی و جنبش او هماهنگ شود.
هر پریشان کو نشد از جمع ما
دولت پنهانیش پیدا نشد
هوش مصنوعی: هر کسی که از جمع ما دور و دلخور شد، هرگز خوشبختی و کامیابیاش آشکار نشد.
هر که آمد سوی ما سرمست رفت
هیچکس تشنه از این دریا نشد
هوش مصنوعی: هر فردی که به ما نزدیک شد و از محبت و صفای ما بهرهمند شد، همواره شاد و خوشحال از کنار ما رفت و هیچکس از محبت و نعمتهای ما خالی نماند.
تا حدیث عشقبازی گفته اند
همچو سید دیگری گویا نشد
هوش مصنوعی: تا به حال هیچکس نتوانسته است مانند سید، داستان عشق و بازی عشقی را به زیبایی بیان کند.

شاه نعمتالله ولی