غزل شمارهٔ ۵۵۵
عشق او با جان ما پیوسته شد
زنده آمد دل از آن پیوسته شد
آب چشم ما به گلشن رو نهاد
غنچه گشت و خوش خوشی گلدسته شد
عشق سرمست است و می گوید سرود
عقل مخمور است از آن دل خسته شد
مرغ دل در دام زلف او فتاد
سر نهاد و مو به مو پابسته شد
تا به او پیوست جان من تمام
از همه کون و مکان خوش رسته شد
در دل من غیر او را راه نیست
خانهٔ خالی ورا در بسته شد
نعمت الله عاشقانه جان بداد
رند سرمست از جهان وارسته شد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق او با جان ما پیوسته شد
زنده آمد دل از آن پیوسته شد
هوش مصنوعی: عشق او به جان ما چنان گره خورده است که دل ما دوباره زنده شده و پر از زندگی گردیده است.
آب چشم ما به گلشن رو نهاد
غنچه گشت و خوش خوشی گلدسته شد
هوش مصنوعی: اشکهای ما بر چهره باغ ریخته شد و باعث شکوفایی گلها گردید و فضای باغ سرشار از زیبایی و نشاط شد.
عشق سرمست است و می گوید سرود
عقل مخمور است از آن دل خسته شد
هوش مصنوعی: عشق در حال شادمانی است و میگوید که آدم عاقل به خاطر دل شکستهاش، دیگر نمیتواند به درستی فکر کند.
مرغ دل در دام زلف او فتاد
سر نهاد و مو به مو پابسته شد
هوش مصنوعی: پرنده قلب من در دام زلف او گرفتار شد و سرش را گذاشت و به هر رشته موی او وابسته گردید.
تا به او پیوست جان من تمام
از همه کون و مکان خوش رسته شد
هوش مصنوعی: تا زمانی که به او وصل شدم، تمام وجودم از همه چیزهای دنیایی آزاد و خوشحال شد.
در دل من غیر او را راه نیست
خانهٔ خالی ورا در بسته شد
هوش مصنوعی: در دل من جای دیگری وجود ندارد؛ خانهام خالی شده و در آن بسته است.
نعمت الله عاشقانه جان بداد
رند سرمست از جهان وارسته شد
هوش مصنوعی: نعمت الله با عشق جان خود را فدای زیبایی کرد و این رند خوشگذران از دنیا رهایی یافت.

شاه نعمتالله ولی