گنجور

غزل شمارهٔ ۵۵۱

به عشق چهرهٔ لیلی دل بیچاره مجنون شد
به بوی سنبل زلفش دماغ عقل مفتون شد
چو بلبل درگلستان سر کویش همی نالم
ازآندم کز غم عشقش دلم چون غنچه پرخون شد
همی گویم که درد دل به وصل او دوا سازم
ولی می بینم ازهجرش که دردی دیگر افزون شد
سر زلف سیه دیدم شدم شیدا و سودائی
ندانم تا دل مسکین در آن دام بلا چون شد
برو ای عقل از عاشق مجو رأی خردمندی
که عشقش در درون آمد ز خلوت عقل بیرون شد
بیاور ساقیا جامی که مستم توبه بشکستم
بگو مطرب نوائی خوش که لیلی باز مجنون شد
چرا گوئی دل از دستت نباید داد ای سید
مکن عیب من بی دل که کار از دست بیرون شد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به عشق چهرهٔ لیلی دل بیچاره مجنون شد
به بوی سنبل زلفش دماغ عقل مفتون شد
هوش مصنوعی: مجنون به خاطر عشق لیلی دچار دلی شاد و غمگین شده است و بوی خوش سنبل که از زلف او می‌آید، موجب شده عقلش نیز تحت تأثیر قرار بگیرد و captivated شود.
چو بلبل درگلستان سر کویش همی نالم
ازآندم کز غم عشقش دلم چون غنچه پرخون شد
هوش مصنوعی: مثل بلبل در گلستان، در کوی تو ناله می‌زنم و از آن لحظه‌ای می‌گویم که به دلیل درد عشق تو، دلم مانند غنچه‌ای پرخون شده است.
همی گویم که درد دل به وصل او دوا سازم
ولی می بینم ازهجرش که دردی دیگر افزون شد
هوش مصنوعی: من همیشه فکر می‌کنم که اگر به وصالش برسم، می‌توانم درد دل‌هایم را درمان کنم، اما می‌بینم که از نبودش، درد و رنج دیگری به آن اضافه شده است.
سر زلف سیه دیدم شدم شیدا و سودائی
ندانم تا دل مسکین در آن دام بلا چون شد
هوش مصنوعی: موهای سیاه او را که دیدم، دیوانه و مجنون شدم و نمی‌دانم دل بی‌چاره‌ام چگونه در این دام سخت گرفتار شده است.
برو ای عقل از عاشق مجو رأی خردمندی
که عشقش در درون آمد ز خلوت عقل بیرون شد
هوش مصنوعی: عقل را رها کن و از عاشق نظرات عاقلانه نخواهان، زیرا عشق او از دل خارج شده و در حال حاضر در باطن او وجود دارد.
بیاور ساقیا جامی که مستم توبه بشکستم
بگو مطرب نوائی خوش که لیلی باز مجنون شد
هوش مصنوعی: ای ساقی، برایم جامی بیاور که مست شده‌ام و توبه‌ام را شکسته‌ام. بگو به مطرب که نغمه‌ای خوش بزند، زیرا که لیلی بار دیگر مجنون را به سمت خود جذب کرده است.
چرا گوئی دل از دستت نباید داد ای سید
مکن عیب من بی دل که کار از دست بیرون شد
هوش مصنوعی: چرا می‌گویی که نباید دل را به کسی بسپارم؟ ای آقا، نقص من را نیا دیده بگیر، زیرا دیگر کار از کنترل خارج شده است.