گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۶

نیمشب ماه ما هویدا شد
گوئیا آفتاب پیدا شد
جان ما گرد بحر می گردید
خود در افتاد و غرق دریا شد
نور رویش به چشم ما بنمود
دیدهٔ ما تمام بینا شد
آمد و تخت دل روان بگرفت
پادشاه ممالک ما شد
عین اول خوشی تجلی کرد
در مرایا ظهور اسما شد
جام می را به همه گر آمیخت
بزم مستانه ای مهیا شد
ساز ما را به لطف خود بنواخت
نعمت الله به ذوق گویا شد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیمشب ماه ما هویدا شد
گوئیا آفتاب پیدا شد
هوش مصنوعی: نیمه‌شب، ماه ما روشن و نمایان شد، مانند این که آفتاب پدیدار شده است.
جان ما گرد بحر می گردید
خود در افتاد و غرق دریا شد
هوش مصنوعی: جان ما در حال تلاطم و گشت و گذار در دریا بود، اما ناگهان در آن فرو رفت و غرق شد.
نور رویش به چشم ما بنمود
دیدهٔ ما تمام بینا شد
هوش مصنوعی: نور چهره‌اش در چشم ما نمودار شد و با دیدن او، چشمان ما کاملاً بینا و باز شدند.
آمد و تخت دل روان بگرفت
پادشاه ممالک ما شد
هوش مصنوعی: او آمد و دل من را تسخیر کرد و به پادشاهی سرزمین‌های ما دست یافت.
عین اول خوشی تجلی کرد
در مرایا ظهور اسما شد
هوش مصنوعی: در آغاز، خوشی و زیبایی در آینه‌ها تجلی یافته و نام‌ها و خصوصیات خود را نمایان کرده است.
جام می را به همه گر آمیخت
بزم مستانه ای مهیا شد
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که وقتی جام می با ذاتی خاص پر می‌شود، فضایی شاداب و جشنواره‌ای برای می‌نوشان فراهم می‌گردد.
ساز ما را به لطف خود بنواخت
نعمت الله به ذوق گویا شد
هوش مصنوعی: خداوند با بخشش و لطف خود قلب ما را شاد و پر از ذوق کرد.