گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۴

آفتابی به ماه پیدا شد
صورت و معنئی هویدا شد
ظاهر و باطنی به هم بنمود
اول و آخری مهیا شد
در همه آینه یکی بیند
دیدهٔ روشنی که بینا شد
آمد و شد حقیقتا خود نیست
به مجاز است کآمد و یا شد
به خرابات رفت خاطر ما
چون از آنجاست باز آنجا شد
جان دریا دلم قفس بشکست
مرغ آبی به سوی مأوا شد
نعمت الله خدا به ما بخشید
نقد سید به بنده پیدا شد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آفتابی به ماه پیدا شد
صورت و معنئی هویدا شد
هوش مصنوعی: یک خورشید به ماه نزدیک شد و جلوه‌ای از زیبایی و معنا نمایان گشت.
ظاهر و باطنی به هم بنمود
اول و آخری مهیا شد
هوش مصنوعی: ظاهر و باطن در آغاز و پایان با هم نشان داده شدند و آمادگی برای وقوعی فراهم شد.
در همه آینه یکی بیند
دیدهٔ روشنی که بینا شد
هوش مصنوعی: هر کس که در آینه نگریست، به روشنی و حقیقتی دست می‌یابد که او را بینا می‌سازد.
آمد و شد حقیقتا خود نیست
به مجاز است کآمد و یا شد
هوش مصنوعی: واقعیت این است که آمدن و رفتن یک چیز واقعی نیست، بلکه آنچه که دیده می‌شود، تنها یک نمایشی از واقعیت است و در اصل این مفاهیم تنها در قالب واژه‌ها وجود دارند.
به خرابات رفت خاطر ما
چون از آنجاست باز آنجا شد
هوش مصنوعی: دل ما به خرابات رفت، یعنی جایی که به حال و هوای خاصی مربوط است و حالا دوباره به همان جا بازگشته است.
جان دریا دلم قفس بشکست
مرغ آبی به سوی مأوا شد
هوش مصنوعی: دلم مانند دریا است و قفس خیال را شکست. پرنده‌ای آبی رنگ به سوی آرامش و منزلش پرواز کرد.
نعمت الله خدا به ما بخشید
نقد سید به بنده پیدا شد
هوش مصنوعی: خداوند نعمت‌های خودش را به ما ارزانی داشته و اکنون مشخص شده است که سید به عنوان خادم، نصیب ما شده است.