غزل شمارهٔ ۵۱۹
هر زمان عشقی ز نو پیدا شود
هر نفس جانی دگر شیدا شود
چون درآید در شمار عارفان
در سواد ملک دل غوغا شود
چون برآید آفتاب مهر او
جان و دل چون ذره ناپیدا شود
گر ز پیش دیده بردارد نقاب
چشم نابینای ما بینا شود
غرقه شو در بحر عشقش کز یقین
قطره با دریا شود دریا شود
دست با او در کمر بازی کند
کو به عشقش می برد بی پا شود
سید ما چون سخن گوید ز حق
نعمت الله این چنین گویا شود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر زمان عشقی ز نو پیدا شود
هر نفس جانی دگر شیدا شود
هوش مصنوعی: هر زمانی که عشق جدیدی به وجود میآید، هر لحظه، جان و روحی جدید به سراغ ما میآید.
چون درآید در شمار عارفان
در سواد ملک دل غوغا شود
هوش مصنوعی: وقتی کسی به جمع عارفان و آگاهیبانان وارد میشود، در دل و وجود او تحولی عظیم و شگفتانگیز رخ میدهد.
چون برآید آفتاب مهر او
جان و دل چون ذره ناپیدا شود
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب مهر او طلوع کند، جان و دل انسان چنان محو و ناپیدا میشوند که همچون ذرهای در فضا ناپدید میگردند.
گر ز پیش دیده بردارد نقاب
چشم نابینای ما بینا شود
هوش مصنوعی: اگر پردهای که جلوی دید ماست کنار برود، چشم نابینای ما قادر به دیدن میشود.
غرقه شو در بحر عشقش کز یقین
قطره با دریا شود دریا شود
هوش مصنوعی: در عشق او غرق شو، چرا که اگر به او اطمینان کنی، حتی یک قطره هم میتواند به دریا تبدیل شود.
دست با او در کمر بازی کند
کو به عشقش می برد بی پا شود
هوش مصنوعی: دستش را به کمر او گذاشته و با او بازی میکند، چون عشق او آنقدر جذاب است که انسان را از خود بیخود میکند.
سید ما چون سخن گوید ز حق
نعمت الله این چنین گویا شود
هوش مصنوعی: وقتی سید ما سخن میگوید، گویی از نعمتهای الهی صحبت میکند.

شاه نعمتالله ولی