گنجور

غزل شمارهٔ ۵۱۵

عقل مخمور است و مستان را به قاضی می برد
سخت بی شرمست از آن رو پردهٔ ما می درد
رند و سرمست مناجاتیم و با ساقی حریف
فارغ است از ریش قاضی هر که او می می خورد
ای که گوئی دل به دلبر می فروشد جان من
نقد تو گر قلب باشد سیم قلبی کی خرد
می بیارد رند مست و سرکه آرد زاهدی
هر چه تو آری بری و هر چه او آرد برد
گر هزار آئینه باشد در همه بینم یکی
عارف است آن کس که این یک در هزاران بنگرد
در سرابستان او غیری نمی یابد مجال
گر کسی مرغی شود بر گرد قصرش کی پرد
درهوای نعمت الله غنچهٔ سیراب گل
درگلستان همچو مستان جامه بر خود می درد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عقل مخمور است و مستان را به قاضی می برد
سخت بی شرمست از آن رو پردهٔ ما می درد
هوش مصنوعی: عقل در حال مستی است و مستان را به دادگاه می‌برد، این کار نه تنها بی‌شرمی است بلکه به دلیل این که پرده‌ی راز ما را می‌درد، بیشتر ناپسند به نظر می‌رسد.
رند و سرمست مناجاتیم و با ساقی حریف
فارغ است از ریش قاضی هر که او می می خورد
هوش مصنوعی: ما جمعی خوشحال و مدهوش هستیم و در حال راز و نیاز با معشوقه‌امان هستیم و در این میان، نوشندگان می‌نوشند و به مقام و رتبه‌های دیگران اهمیتی نمی‌دهند. هر کس که از وجودش بهره‌مند می‌شود، را فراموش کرده‌اند.
ای که گوئی دل به دلبر می فروشد جان من
نقد تو گر قلب باشد سیم قلبی کی خرد
هوش مصنوعی: ای کسی که می‌گویی دل به محبوب می‌فروشد، جان من را برای تو به قیمت نقد می‌دهم. اما اگر قلب باشد مانند نقره، آیا کسی آن را خرد می‌کند؟
می بیارد رند مست و سرکه آرد زاهدی
هر چه تو آری بری و هر چه او آرد برد
هوش مصنوعی: مردمی که شاد و خوشحالند، با خوشی و سرمستی خود می‌آیند و آن کسانی که تنها به ظواهر و مقررات می‌پردازند، فقط چیزهایی خشک و بی‌روح به همراه دارند. تو هر چه که از شادی و زندگی به دست آوری، آنها فقط می‌توانند دلتنگی و کسل‌بودن را به تو تحویل دهند.
گر هزار آئینه باشد در همه بینم یکی
عارف است آن کس که این یک در هزاران بنگرد
هوش مصنوعی: اگر هزار آئینه باشد، در همه آن‌ها فقط یک نفر عارف است، و او کسی است که این یک نفر را در میان هزاران نفر دیگر ببیند.
در سرابستان او غیری نمی یابد مجال
گر کسی مرغی شود بر گرد قصرش کی پرد
هوش مصنوعی: در جایی که آب نیست و تنها توهم آب وجود دارد، هیچ کس نمی‌تواند به کس دیگری نزدیک شود. اگر کسی پرنده‌ای باشد و بخواهد به دور قصر او پرواز کند، چگونه ممکن است؟
درهوای نعمت الله غنچهٔ سیراب گل
درگلستان همچو مستان جامه بر خود می درد
هوش مصنوعی: در هوای نعمت پروردگار، گل‌های سیراب در باغ گلستان مانند مستانی هستند که با خوشحالی لباس خود را می‌درند.