گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۵

هرکه از عشق در طرب نبود
نسبتش هیچ با نسب نبود
لطف محبوب را نهایت نیست
طالب آنگه بی طلب نبود
آتش عشق اوست در دل ما
لایق جان بولهب نبود
از کرم ساز عاشقان بنواخت
گر نوازد مرا عجب نبود
لب ساغر مدام می بوسم
به از این همدمی و لب نبود
ماهروئی چو ترک شیرازی
در همه مصر و در حلب نبود
سیدی همچو نعمت الله هم
در عجم بلکه در عرب نبود

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرکه از عشق در طرب نبود
نسبتش هیچ با نسب نبود
هوش مصنوعی: هر کسی که از عشق شادی و خوشحالی نداشته باشد، نسب و خویشاوندی‌اش هیچ ارزشی ندارد.
لطف محبوب را نهایت نیست
طالب آنگه بی طلب نبود
هوش مصنوعی: لطف و محبت محبوب هیچ حد و نهایتی ندارد، و این درخواست و طلب از جانب عاشق نیست که بدون جستجو و خواستن، محبت را دریافت کند.
آتش عشق اوست در دل ما
لایق جان بولهب نبود
هوش مصنوعی: آتش عشق او در دل ما فرسایشی عمیق دارد و هیچ چیزی به اندازه آن ارزش جان ما را ندارد.
از کرم ساز عاشقان بنواخت
گر نوازد مرا عجب نبود
هوش مصنوعی: اگر معشوق از روی مهربانی عاشقان را نوازش کند، اگر مرا نیز نوازش کند، جای تعجبی نیست.
لب ساغر مدام می بوسم
به از این همدمی و لب نبود
هوش مصنوعی: من پیوسته لب ساغر را می‌بوسم، که این نزدیکی و همراهی بهتر از چیزی است که در واقع وجود ندارد.
ماهروئی چو ترک شیرازی
در همه مصر و در حلب نبود
هوش مصنوعی: دلربایی همچون دختر ترک شیرازی را نه در تمام مصر می‌توان یافت و نه در حلب.
سیدی همچو نعمت الله هم
در عجم بلکه در عرب نبود
هوش مصنوعی: سیدی مانند نعمت‌الله نه تنها در سرزمین عجم، بلکه در میان عرب‌ها نیز وجود ندارد.