گنجور

غزل شمارهٔ ۵

رند مستی جو دمی با او برآ
از در میخانهٔ ما خوش درآ
مجلس ما را غنیمت می شمر
زانکه اینجا خوشتر از هر دو سرا
جام می بستان و مستانه بنوش
قول ما می گو سرودی می سرا
خوش خراباتی و خم می سبیل
ما چنین مست و تو مخموری چرا
آب چشم ما روان بر روی ما است
باز می گویند با هم ماجرا
ماه من امشب برآمد خوش خوشی
تو بیا تا روز امشب خوش برآ
نعمت دنیی و عقبی آن تو
نعمت الله از همه عالم مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رند مستی جو دمی با او برآ
از در میخانهٔ ما خوش درآ
هوش مصنوعی: یک جمله‌ی شاعرانه است که به دعوت از کسی برای حضور در میخانه اشاره دارد. در این متن، از شخصی دعوت می‌شود که به جمعی خوش‌گذران و سرشار از شادابی بپیوندد و لحظه‌ای را در کنار آنها سپری کند. این دعوت با حالتی از شوق و سرخوشی توأم است و نشان‌دهنده‌ی جذابیت و نشاط آن جمع است.
مجلس ما را غنیمت می شمر
زانکه اینجا خوشتر از هر دو سرا
هوش مصنوعی: جلسه ما را بسیار با ارزش می‌داند، زیرا اینجا از هر دو جهان دیگر خوشایندتر است.
جام می بستان و مستانه بنوش
قول ما می گو سرودی می سرا
هوش مصنوعی: به میخانه برو و با شوق و سرور نوشیدنی را بنوش. به وعده ما توجه کن و آهنگی را بخوان.
خوش خراباتی و خم می سبیل
ما چنین مست و تو مخموری چرا
هوش مصنوعی: سخن از حالتی است که در آن شخصی، با وجود مستی و سرخوشی، به زیبایی و دلربایی فردی دیگر توجه می‌کند. در اینجا، شاعر از لذت و شادابی خود در عین مستی سخن می‌گوید و از دیگران می‌پرسد که چرا آنها به این حالت نمی‌رسند یا چرا در درک این خوشی کوتاهی می‌کنند. این احساساتی از شادابی و سرخوشی به تصویر کشیده شده است.
آب چشم ما روان بر روی ما است
باز می گویند با هم ماجرا
هوش مصنوعی: اشک‌های ما به چهره‌مان می‌ریزد و هنوز هم می‌گویند که ما داستان مشترکی داریم.
ماه من امشب برآمد خوش خوشی
تو بیا تا روز امشب خوش برآ
هوش مصنوعی: امشب ماه زیبایی در آسمان است. عزیزم، بیایید که امشب را با خوشی و شادمانی بگذرانیم.
نعمت دنیی و عقبی آن تو
نعمت الله از همه عالم مرا
هوش مصنوعی: نعمت‌های دنیا و آخرت تو، بهترین نعمت خداوند است که به من عطا شده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵ به خوانش سید جابر موسوی صالحی