غزل شمارهٔ ۴۹۰
دل که بی دلبر بود بی جان بود
خوش بود جانی که با جانان بود
نور او در دیدهٔ ما رو نمود
گرچه از چشم شما پنهان بود
کنج دل گنجینهٔ عشق ویست
جای گنجش در دل ویران بود
هر که دید آئینهٔ گیتی نما
بر جمال خویشتن حیران بود
ذوق ما از عقل می پرسی مپرس
این کسی داند که او را آن بود
کشتهٔ او زندهٔ جاوید شد
پیش او مردن مرا آسان بود
نعمت الله در خرابات مغان
ساقی سرمست می نوشان بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل که بی دلبر بود بی جان بود
خوش بود جانی که با جانان بود
هوش مصنوعی: دل وقتی که معشوق نداشته باشد، بیمعنا و خالی است. اما جان و زندگی واقعاً برای کسی خوشایند است که با محبوبش باشد.
نور او در دیدهٔ ما رو نمود
گرچه از چشم شما پنهان بود
هوش مصنوعی: نور او در دیدگان ما آشکار شد، حتی اگر برای چشمهای شما پنهان باشد.
کنج دل گنجینهٔ عشق ویست
جای گنجش در دل ویران بود
هوش مصنوعی: در دل هر انسانی، عشق حقیقی مانند گنجی ارزشمند نهفته است، اما برای کسانی که دلشان ویران و خالی است، هیچ نوری از این عشق دیده نمیشود.
هر که دید آئینهٔ گیتی نما
بر جمال خویشتن حیران بود
هوش مصنوعی: هر کس که دنیا را مانند یک آئینه ببیند و زیباییهای خود را در آن مشاهده کند، شگفتزده و تحت تأثیر قرار میگیرد.
ذوق ما از عقل می پرسی مپرس
این کسی داند که او را آن بود
هوش مصنوعی: از عقل ما نمیتوانی حال و ذوق ما را بپرسی، زیرا تنها کسی که این را میداند، خود ما هستیم.
کشتهٔ او زندهٔ جاوید شد
پیش او مردن مرا آسان بود
هوش مصنوعی: کسی که به عشق او جان باخته است، حالا زنده و جاوید شده است. در مقابل او، برای من مردن چندان دشوار نیست.
نعمت الله در خرابات مغان
ساقی سرمست می نوشان بود
هوش مصنوعی: خداوند نعمتهای خود را در مکانهای دور از دین و مذهب، جایی که بادهنوشان در حال شادی و مستی هستند، به مردم ارزانی میدارد.

شاه نعمتالله ولی