گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۷

عقل کل در عشق سرگردان بود
لاجرم دایم چنین حیران بود
چرخ می گردد به عشقش روز و شب
همچو این درویش سرگردان بود
خود گدائی را کجا باشد مجال
اندر آن حضرت که آن سلطان بود
نوش کن دُردی درد او مدام
زانکه دُرد درد او درمان بود
گنج عشق او بجو در کنج دل
گنج او کنج دل ویران بود
روی چون ماهان بود تازه مدام
هر که او امروز در ماهان بود
سید مستان ما دانی که کیست
آنکه دایم مست با مستان بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عقل کل در عشق سرگردان بود
لاجرم دایم چنین حیران بود
هوش مصنوعی: عقل کامل در عشق گیج و سردرگم بود، به همین دلیل همیشه در حال حیرت و شگفتی بود.
چرخ می گردد به عشقش روز و شب
همچو این درویش سرگردان بود
هوش مصنوعی: چرخش دنیا به خاطر عشق او است، به طوری که این درویش بی‌هدف و آواره نیز همین حال را دارد.
خود گدائی را کجا باشد مجال
اندر آن حضرت که آن سلطان بود
هوش مصنوعی: در محضر آن بزرگوار، جایی برای درخواست نیازمندی نیست؛ زیرا او خود، صاحب قدرت و سلطنت است.
نوش کن دُردی درد او مدام
زانکه دُرد درد او درمان بود
هوش مصنوعی: نوشیدن گیاهی که درد او را همیشگی می‌کند، به این دلیل که درمان درد او در همین گیاه نهفته است.
گنج عشق او بجو در کنج دل
گنج او کنج دل ویران بود
هوش مصنوعی: در دل خود به دنبال گنج عشق او باش، زیرا گنج واقعی در دل ویران تو نهفته است.
روی چون ماهان بود تازه مدام
هر که او امروز در ماهان بود
هوش مصنوعی: هر کس که امروز در ماهان است، همیشه جوان و شاداب است و چهره‌اش مانند ماه زیبا و دیدنی است.
سید مستان ما دانی که کیست
آنکه دایم مست با مستان بود
هوش مصنوعی: سید مستان کسی را می‌شناسی که همیشه در حال خوش‌احوالی و شادمانی با دوستانش باشد؟