گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۵

بحر ما دریای بی پایان بود
آب ما از چشمهٔ حیوان بود
کنج دل گنجینهٔ معمور اوست
گرچه دل کاشانهٔ ویران بود
دُرد درد عشق او را نوش کن
زانکه دُرد درد او پنهان بود
جان چه باشد تا سخن گوید ز جان
هر کسی کو عاشق جانان بود
نور چشم است از همه پیداتر است
تا نپنداری که او پنهان بود
گر که بینی دست او را بوسه ده
زانکه دست او از آن دستان بود
نعمت الله مست و جام می به دست
این چنین رندی مرا مهمان بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بحر ما دریای بی پایان بود
آب ما از چشمهٔ حیوان بود
هوش مصنوعی: دریای ما بی‌انتهاست و آب ما از چشمه‌ای سرچشمه می‌گیرد که حیات‌بخش است.
کنج دل گنجینهٔ معمور اوست
گرچه دل کاشانهٔ ویران بود
هوش مصنوعی: در دل هر شخص، treasures و گنجینه‌ای وجود دارد که می‌تواند سرشار از احساسات و افکار مثبت باشد، حتی اگر ظاهر یا وضعیت زندگی‌اش ویران و نامناسب به نظر برسد.
دُرد درد عشق او را نوش کن
زانکه دُرد درد او پنهان بود
هوش مصنوعی: درد و رنج عشق او را بپذیر و تحمل کن؛ زیرا این درد و رنج او در دل پنهان است و ممکن است به چشم نیاید.
جان چه باشد تا سخن گوید ز جان
هر کسی کو عاشق جانان بود
هوش مصنوعی: روح چه ارزشی دارد که سخن بگوید از جان، در حالی‌که هر کسی که به معشوق خود دل باخته باشد، حقیقتی عمیق‌تر از آن را تجربه می‌کند.
نور چشم است از همه پیداتر است
تا نپنداری که او پنهان بود
هوش مصنوعی: نور چشم به وضوح از همه چیز نمایان‌تر است، تا اینکه تصور کنی او در خفا بوده است.
گر که بینی دست او را بوسه ده
زانکه دست او از آن دستان بود
هوش مصنوعی: اگر دست او را ببینی، آن را ببوس؛ زیرا که دست او از بهترین دستان است.
نعمت الله مست و جام می به دست
این چنین رندی مرا مهمان بود
هوش مصنوعی: نعمت خداوند باعث سرمستی و خوشحالی‌ام شده و در این حال، با دست پر از شراب، این رند شگفت‌انگیز من را مورد پذیرایی قرار داده است.