گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶۲

عمر بی او که بر سر آری هیچ
جان که بی عشق او سپاری هیچ
همه عالم عدم بود بی او
به عدم می روی چه آری هیچ
هر خیالی که نقش می بندی
گر نه آن نقش او نگاری هیچ
یار کز جور یار بگریزد
باشد آن یار هیچ و یاری هیچ
عشق می باز و جام مِی می نوش
به از این کار ، کار داری هیچ
دولت وصل او دمی باشد
آن دم ار ضایعش گذاری هیچ
نعمت الله حریف رندان است
گر تو بیچاره در خماری هیچ

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عمر بی او که بر سر آری هیچ
جان که بی عشق او سپاری هیچ
هوش مصنوعی: زندگی بدون او هیچ ارزشی ندارد و جان را بدون عشق او نمی‌توان به کسی دیگر بخشید.
همه عالم عدم بود بی او
به عدم می روی چه آری هیچ
هوش مصنوعی: همه جهان بدون او هیچ است. اگر به عدم بروی، چه می‌توانی به دست آوری؟ هیچ.
هر خیالی که نقش می بندی
گر نه آن نقش او نگاری هیچ
هوش مصنوعی: هر تصوری که از چیزی در ذهن خود می‌سازی، اگر آن تصویر واقعی نباشد، هیچ معنا و اعتباری ندارد.
یار کز جور یار بگریزد
باشد آن یار هیچ و یاری هیچ
هوش مصنوعی: محبوبی که از ظلم و بی‌مهری یارش فرار می‌کند، در واقع آن محبوب نه محبوبی است و نه یاری دارد.
عشق می باز و جام مِی می نوش
به از این کار ، کار داری هیچ
هوش مصنوعی: عشق را تجربه کن و از شراب بنوش؛ این کار بهتر است از این که به کارهای بیهوده و بی فایده مشغول شوی.
دولت وصل او دمی باشد
آن دم ار ضایعش گذاری هیچ
هوش مصنوعی: خوشبختی ناشی از وصال او فقط یک لحظه است و اگر این لحظه را از دست بدهی، هیچ چیز از آن باقی نخواهد ماند.
نعمت الله حریف رندان است
گر تو بیچاره در خماری هیچ
هوش مصنوعی: خداوند نعمتی است که همیشه در کنار اهل بندگی و رندی حضور دارد، حتی اگر تو در حال بی‌حالی و ناکامی باشی.